Part 12
Part 12
&مدرکش موجوده
بعد از گفتن این حرف قراردادش رو با پدر لونا به هیونجین نشون داد
&حالا دیدی مقصر خودِ لی دونگِ نه من
هیونجین پوفی سر داد و گفت
هیون: من کاری با قرارداد شما و باند مزخرف تون ندارم
فقط اگه ی تار مو تاکید میکنم ی تار مو از سر لونا کم شه
دیگه حق پدری به گردنم نداری و اون وقته که هر کاری
میکنم تا نابود شی.
و بعد امارت پدرش رو ترک کرد و به سمت خونه رفت.
هیونجین همه ی ماجرا رو برای لونا تعریف کرد و گفت من شک دارم که فقط پدر تو مقصر باشه پدر منم به همون اندازه مقصره
هیون:لونا از این به بعد باید حواسمون به خودمون باشه
اونا حتی به بچه های خودشونم رحم نمیکنن
لونا:فقط دو روز از عروسیمون گذشته ببین به چه حالی درمون آوردن
هیون:درست میشه نفسم(با لبخند)
فردا
&برید و اون دختره رو بیارین برام
٪بله ارباب
ویو لونا
هیونجین به کمپانی رفته بود و من تو خونه تنها بودم که صدای در اومد.
لونا:حتما هیونه ی چیزی جا گذاشته
بدون اینکه نگاه کنم کی پشت دره رفتم و درو باز کردم
که یکی ی دستمال روی دهنم گرفت و بیهوش شدم
وقتی چشمام رو باز کردم ی جای تاریک با ی چراغ کم نور بود و دست و پای من بسته بود. که شخصی به سمتم اومد ، اون بابای هیون بود
لونا:ش..شما...این..جا...چ..چکار میکنین
&واقعا فکر کردی به آین راحتی دست از سر پدر لعنتی بر میدارم
لونا:معلوم هست چی میگید چرا منو اینجا آوردید
&تا وقتی که پدرت باندش رو به من نسپاره تو اینجا میمونی اگه هم این کارو نکنه تو میمیری
لونا شوکه به اون مرد روبه روش که قرار بود زندگیشو نابود کنه خیره شد
ویو هیونجین
وقتی از کمپانی برگشتم دیدم در خونه بازه و لونا نیست
به لینو زنگ زدم اونم خبر نداشت که یهو پدرم زنگ زد
هیون:بله
&دنبال زنت میگردی؟
هیون:لونا پیش توعه؟
&دنبالش میگردی؟
هیون:عوضی چکارش کردی
&کسی با پدرش اینطور حرف نمیزنه
هیون:تو پدر من نیستی تو ی قاتلی ی عوضی(با داد)
&زندگی زنت به پدرش بستگی داره اگه چیزی که میخوام رو بهم نده دیگه زنتو نمیبینی
هیون:اگه ی خط بیفته روش خودم میکشمت
&مدرکش موجوده
بعد از گفتن این حرف قراردادش رو با پدر لونا به هیونجین نشون داد
&حالا دیدی مقصر خودِ لی دونگِ نه من
هیونجین پوفی سر داد و گفت
هیون: من کاری با قرارداد شما و باند مزخرف تون ندارم
فقط اگه ی تار مو تاکید میکنم ی تار مو از سر لونا کم شه
دیگه حق پدری به گردنم نداری و اون وقته که هر کاری
میکنم تا نابود شی.
و بعد امارت پدرش رو ترک کرد و به سمت خونه رفت.
هیونجین همه ی ماجرا رو برای لونا تعریف کرد و گفت من شک دارم که فقط پدر تو مقصر باشه پدر منم به همون اندازه مقصره
هیون:لونا از این به بعد باید حواسمون به خودمون باشه
اونا حتی به بچه های خودشونم رحم نمیکنن
لونا:فقط دو روز از عروسیمون گذشته ببین به چه حالی درمون آوردن
هیون:درست میشه نفسم(با لبخند)
فردا
&برید و اون دختره رو بیارین برام
٪بله ارباب
ویو لونا
هیونجین به کمپانی رفته بود و من تو خونه تنها بودم که صدای در اومد.
لونا:حتما هیونه ی چیزی جا گذاشته
بدون اینکه نگاه کنم کی پشت دره رفتم و درو باز کردم
که یکی ی دستمال روی دهنم گرفت و بیهوش شدم
وقتی چشمام رو باز کردم ی جای تاریک با ی چراغ کم نور بود و دست و پای من بسته بود. که شخصی به سمتم اومد ، اون بابای هیون بود
لونا:ش..شما...این..جا...چ..چکار میکنین
&واقعا فکر کردی به آین راحتی دست از سر پدر لعنتی بر میدارم
لونا:معلوم هست چی میگید چرا منو اینجا آوردید
&تا وقتی که پدرت باندش رو به من نسپاره تو اینجا میمونی اگه هم این کارو نکنه تو میمیری
لونا شوکه به اون مرد روبه روش که قرار بود زندگیشو نابود کنه خیره شد
ویو هیونجین
وقتی از کمپانی برگشتم دیدم در خونه بازه و لونا نیست
به لینو زنگ زدم اونم خبر نداشت که یهو پدرم زنگ زد
هیون:بله
&دنبال زنت میگردی؟
هیون:لونا پیش توعه؟
&دنبالش میگردی؟
هیون:عوضی چکارش کردی
&کسی با پدرش اینطور حرف نمیزنه
هیون:تو پدر من نیستی تو ی قاتلی ی عوضی(با داد)
&زندگی زنت به پدرش بستگی داره اگه چیزی که میخوام رو بهم نده دیگه زنتو نمیبینی
هیون:اگه ی خط بیفته روش خودم میکشمت
۳.۱k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.