Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 46
+میخوای چیکار کنم...دست روی دست بزارم ببینم چجوری کوک داره از شدت کم خونی در حالی که میتونیم کمکش کنیم میمیره؟
اینگوک برای چند ثانیه مکث میکنه
~باشه....ولی اگه قرار باشه تحویلت بدم به جیسونگ باید ردیاب روت کار بزارم
+منم قبول کردم...ولی یه سوال
~هوم؟
+الان مشکلی نداره؟
~چی مشکلی نداره؟
+همینکه الان تو پریودیمم
~اها....نمیدونم تاحالا ردیاب نزاشتم تو....
+تو چرا هی میخوای اسمشو بگی
~خب چی بگم؟
+نمیفهمی یه دختر جلوت نشسته...زشته...آدم باید نزاکت داشته باشه
اینگوک اروم میخنده
~تو که یه دختر نیستی.....تو زنمی
+اه...اصلا انگار نمیشه با تو یکی حرف زد....فقط برای جیسونگ لوکیشن رو بفرست و منو تحویل بده
~به این سادگیا نیست که
+اتفاقا به همین سادگیاست،فقط اون قسمتی که باید ردیاب بزارم یکم عجیبه
~نگران اون قسمتش نباش یکاری میکنم چیزی حس نکنی
روتو میکنی یه سمت دیگه و چشاتو با دوتا انگشتت فشار میدی که صدای خنده اینگوک رو میشنوی
~الان خجالت کشیدی؟....گفتم که...نمیزارم چیزی حس کنی من تو این کار خبره ام
+خیلی خب باشه بیا در موردش حرف نزنیم
اینگوک یه پوزخند دیگه میزنه و بلند میشه،گوشیشو از تو جیبش در میاره و زنگ میزنه،بعد چند تا بوق گوشیو برمیداره
÷الو...رئیس...تصمیمتون قطعی بود؟
~بیا عمارت من....
÷حتما...برای من باع....
قبل اینکه ادامه بده گوشیو قطع میکنه و نگاه میکنه بهت
~خودتو آماده کن
+ینی چی آماده کنم
~دارم میرم ردیاب بیارم
+به همین زودی؟
~میخوای بزاریم فردا؟ولی دکتر گفت وقت نداریم
+نه نمیخواد...برو بیار
اینگوک دوباره نیشخند میزنه و میره از اتاق بیرون
+وای ا/ت بدبخت شدی....منظورش چی بود یکاری میکنم چیزی حس نکنی.....مگه قرار نیست خودم انجامش بدم؟...شاید منظورش آمپول بی حسیه....ولی آخه کدوم آدم عاقلی به اون نقطه آمپول میزنه....وای...مهم نیست....وقتی برگشت بهش میگم خودم انجامش میدم...وای ا/ت آب شو برو زیر زمین
تو همین فکرا بودی که در باز میشه
سرتو میگیدی بالا و به سمت در نگاه میکنی
~فکر کنم همین اندازه کافی باشه،دیگه ریز تر از این ندارم
بلند میشی و میری سمت اینگوک
+این کوچیکه؟این که اندازه انگشت کوچیکه منه
~سعی کردم یدونه ریز و لاغر انتخاب کنم دیگه کوچیک تر از این نیست
ردیابو از دستش میگیری و نگاش میکنی
+خیلی خب خودم یکاریش میکنم،تو دیگه برو بیرون
~چرا برم بیرون؟
سرتو میگیری بالا و با قیافه متعجب نگاش میکنی
+نکنه توقع داری بزارم تو انجامش بدی؟
~پس کی؟ نکنه خودت؟
+مگه خودم چشه؟
اینگوک پوزخند میزنه
~تو بلدی چجوری با یه ردیاب باید کار کرد؟
+خب تو فعالش کن بقیه کاراشو خودم میکنم
اینگوک دست به سینه میشه و نگات میکنه
~چرا خجالت میکشی؟
+چون تو انتظار داری به کسی که تازه...
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت 46
+میخوای چیکار کنم...دست روی دست بزارم ببینم چجوری کوک داره از شدت کم خونی در حالی که میتونیم کمکش کنیم میمیره؟
اینگوک برای چند ثانیه مکث میکنه
~باشه....ولی اگه قرار باشه تحویلت بدم به جیسونگ باید ردیاب روت کار بزارم
+منم قبول کردم...ولی یه سوال
~هوم؟
+الان مشکلی نداره؟
~چی مشکلی نداره؟
+همینکه الان تو پریودیمم
~اها....نمیدونم تاحالا ردیاب نزاشتم تو....
+تو چرا هی میخوای اسمشو بگی
~خب چی بگم؟
+نمیفهمی یه دختر جلوت نشسته...زشته...آدم باید نزاکت داشته باشه
اینگوک اروم میخنده
~تو که یه دختر نیستی.....تو زنمی
+اه...اصلا انگار نمیشه با تو یکی حرف زد....فقط برای جیسونگ لوکیشن رو بفرست و منو تحویل بده
~به این سادگیا نیست که
+اتفاقا به همین سادگیاست،فقط اون قسمتی که باید ردیاب بزارم یکم عجیبه
~نگران اون قسمتش نباش یکاری میکنم چیزی حس نکنی
روتو میکنی یه سمت دیگه و چشاتو با دوتا انگشتت فشار میدی که صدای خنده اینگوک رو میشنوی
~الان خجالت کشیدی؟....گفتم که...نمیزارم چیزی حس کنی من تو این کار خبره ام
+خیلی خب باشه بیا در موردش حرف نزنیم
اینگوک یه پوزخند دیگه میزنه و بلند میشه،گوشیشو از تو جیبش در میاره و زنگ میزنه،بعد چند تا بوق گوشیو برمیداره
÷الو...رئیس...تصمیمتون قطعی بود؟
~بیا عمارت من....
÷حتما...برای من باع....
قبل اینکه ادامه بده گوشیو قطع میکنه و نگاه میکنه بهت
~خودتو آماده کن
+ینی چی آماده کنم
~دارم میرم ردیاب بیارم
+به همین زودی؟
~میخوای بزاریم فردا؟ولی دکتر گفت وقت نداریم
+نه نمیخواد...برو بیار
اینگوک دوباره نیشخند میزنه و میره از اتاق بیرون
+وای ا/ت بدبخت شدی....منظورش چی بود یکاری میکنم چیزی حس نکنی.....مگه قرار نیست خودم انجامش بدم؟...شاید منظورش آمپول بی حسیه....ولی آخه کدوم آدم عاقلی به اون نقطه آمپول میزنه....وای...مهم نیست....وقتی برگشت بهش میگم خودم انجامش میدم...وای ا/ت آب شو برو زیر زمین
تو همین فکرا بودی که در باز میشه
سرتو میگیدی بالا و به سمت در نگاه میکنی
~فکر کنم همین اندازه کافی باشه،دیگه ریز تر از این ندارم
بلند میشی و میری سمت اینگوک
+این کوچیکه؟این که اندازه انگشت کوچیکه منه
~سعی کردم یدونه ریز و لاغر انتخاب کنم دیگه کوچیک تر از این نیست
ردیابو از دستش میگیری و نگاش میکنی
+خیلی خب خودم یکاریش میکنم،تو دیگه برو بیرون
~چرا برم بیرون؟
سرتو میگیری بالا و با قیافه متعجب نگاش میکنی
+نکنه توقع داری بزارم تو انجامش بدی؟
~پس کی؟ نکنه خودت؟
+مگه خودم چشه؟
اینگوک پوزخند میزنه
~تو بلدی چجوری با یه ردیاب باید کار کرد؟
+خب تو فعالش کن بقیه کاراشو خودم میکنم
اینگوک دست به سینه میشه و نگات میکنه
~چرا خجالت میکشی؟
+چون تو انتظار داری به کسی که تازه...
🍃🗿
۹.۹k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.