شاید این بار تبر دست درختان افتاد

شاید این بار تبر دست درختان افتاد
کار صیاد به آهوی گریزان افتاد

شاید امروز مرا چیدی و با خود بردی
گذر شاخه ی خشکیده به گلدان افتاد

کوه در دامنه سرد خودش چادر زد
آتش کلبه ی ما یاد زمستان افتاد

قهوه ی فال مرا سربکش امشب، شاید
آخرین عکس من و تو ته فنجان افتاد

تو بهار منی و سهم من از خاطره ات
گل سرخی ست که در جوی خیابان افتاد

آن کبوتر که فرستاده ای آمد، اما
خبرِ نامه شنید و لب ایوان افتاد
دیدگاه ها (۲۴)

گاهی سراغم را بگیر از کوچه های آشتی ...از حسِ بی تاب دلت، حس...

تو نباشی همه ی شهــر پکر خواهد شدفکر رقص از سر فوّاره به در ...

کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیستبا دل این قصه نگویم که به ...

سلام بر دوستان در پی پست تولد و کامنتت های تبریک بی نظیری که...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط