تو متعلق به منی
تو متعلق به منی
پارت ۲۱
ویو شوگا
برام کمی عجیب بود که تهیونگ زد و گفت میخواد منو ببینه اما اهمیت ندادم چون اون تنها پسرخاله آن هست پدر تهیونگ مافیا نیست اما مادرش بود و به دست یکی از دشمنانش کشته شد تهیونگ بعد از اون خیلی سختی کشید اما کسی که مادر تهیونگ رو کشت پدر ات هست اما من بهش نگفتم همینجوری داشتم با خودم فکر میکردم که تهیونگ اومد
تهیونگ:به پسرخاله عزیزم چطوری؟؟
شوگا:بیا بفلم ببینم
بعد از رفع دلتنگی نشستیم رو مبل و صحبت میکردیم
ویو ات
با بیحالی رو تخت نشسته بودم که صدای صحبت و خنده میومد زیر لب گفتم
ات:لعنت بهت عوضی آشغال
ویو شوگا
شوگا:راستی خدمتکار خوشگل چیزی نداری حوصلم سر رفته میخوام یکم عشق کنم
تهیونگ:اِی عوضی تنها تنها حداقل باهم
شوگا:دیشب تازه پرده ی یک دختر رو زدم اونم تنهایی آنقدر خوش گذشت(آخرش رو با شوخی گفت)
تهیونگ:لعنت بهت عوضی تک خور
ویو ات
سعی کردم بلند شم ولی افتاد خودم رو رو زمین می کشوندم تا به در رسیدم تا جایی که زور داشتم با دستای بسته به در میکوبیدم و بلند میگفتم
ات:کسی اینحا هست یوی کمک کنه(گریه)
ویو تهیونگ
وقتی راجب اون دختر گفت حدس زدم که همون دختری باشه که جیمین گفت باید حواسه شوگا رو پرت میکردم تا اونا بیان و دختره رو ببرن واسه همین گفتم
تهیونگ:...
بچه ها ببخشید دیر گذاشتم یکی از فامیلامون فوت کرده بود و اصلا حالم خوب نبود ببخشید😣😣😣😣😞😞
پارت ۲۱
ویو شوگا
برام کمی عجیب بود که تهیونگ زد و گفت میخواد منو ببینه اما اهمیت ندادم چون اون تنها پسرخاله آن هست پدر تهیونگ مافیا نیست اما مادرش بود و به دست یکی از دشمنانش کشته شد تهیونگ بعد از اون خیلی سختی کشید اما کسی که مادر تهیونگ رو کشت پدر ات هست اما من بهش نگفتم همینجوری داشتم با خودم فکر میکردم که تهیونگ اومد
تهیونگ:به پسرخاله عزیزم چطوری؟؟
شوگا:بیا بفلم ببینم
بعد از رفع دلتنگی نشستیم رو مبل و صحبت میکردیم
ویو ات
با بیحالی رو تخت نشسته بودم که صدای صحبت و خنده میومد زیر لب گفتم
ات:لعنت بهت عوضی آشغال
ویو شوگا
شوگا:راستی خدمتکار خوشگل چیزی نداری حوصلم سر رفته میخوام یکم عشق کنم
تهیونگ:اِی عوضی تنها تنها حداقل باهم
شوگا:دیشب تازه پرده ی یک دختر رو زدم اونم تنهایی آنقدر خوش گذشت(آخرش رو با شوخی گفت)
تهیونگ:لعنت بهت عوضی تک خور
ویو ات
سعی کردم بلند شم ولی افتاد خودم رو رو زمین می کشوندم تا به در رسیدم تا جایی که زور داشتم با دستای بسته به در میکوبیدم و بلند میگفتم
ات:کسی اینحا هست یوی کمک کنه(گریه)
ویو تهیونگ
وقتی راجب اون دختر گفت حدس زدم که همون دختری باشه که جیمین گفت باید حواسه شوگا رو پرت میکردم تا اونا بیان و دختره رو ببرن واسه همین گفتم
تهیونگ:...
بچه ها ببخشید دیر گذاشتم یکی از فامیلامون فوت کرده بود و اصلا حالم خوب نبود ببخشید😣😣😣😣😞😞
- ۲.۲k
- ۱۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط