خاک عالم بر سرت ای دل که عاقل نیستی

خاک عالم بر سرت ای دل که عاقل نیستی!
من گمان کردم تو دانایی وُ جاهل نیستی!

فکر کردی او وفادارست، از بس کودکی!
زهرِ تنهایی بِچش بیچاره، قابل نیستی!

هرکه آمد زود کس شد زود ناکس شد پرید
نوش جانت بیکسی! هر چند مایل نیستی!

هرکسی را بعد از این دیدی سلامت میکند
زود، از او بازجویی کن: "تو قاتل نیستی؟!"

عشق را بازیچه کردن رسم بی انصافهاست
دل که سرقت شد تو دیگر صاحبِ دل نیستی!
دیدگاه ها (۰)

شعر و ادبیات

شعر و ادب

باز با آیات عشقت مست و بیمارم نڪن شعر، خوابم میڪند ، آرام، ب...

منو عشقم امشب خونشون مرسی که هستی #...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط