پارت دهم فیک عشق ناشناسم :
پارت دهم فیک عشق ناشناسم :
ویو ات : اون آقا من رو توی هتل گذاشت
و واقعا کاریم نداشت
ولی حق بیرون رفتن نداشتم
یکم مشکوک بود
داشتم به اینکه چطور سه روز از هتل بیرون نرفتم فکر میکردم
که یکی در زد
با ترس به سمت در رفتم
از چشمی در به بیرون نگاه کردم
که از دیدن شخص پشت در
رنگ از چهرم پرید
خیلی ترسیدم
عقب رفتم
و شخص دوباره در زد
گفت درو باز کن
خیلی ترسیدم
باید فرار میکردم
کیفم رو برداشتم
و وسایلم رو گذاشتم توش
اون آقاهه یه شماره بهم داد
که وقتی نیاز داشتم بهش زنگ بزنم
زنگ زدم ولی جواب نداد
حتص زدم شاید یه نقشه بوده
یه طناب داشتم
و پنجره
در پنجره رو باز کردم
طناب رو بستم به یه چوب محکم و رفتم سمت طناب
شخص پشت در
در میزد ولی با زور
میخواست درو بشکنه
دستم رو بند کردم و یکم رفتم پایین تر
میدونستم این شوخی نیست
اگر شخص پشت در بیاد پیشم
معلوم نیست چه اتفاقی بیفته
و نباید بیفتم
سعی کردم حواسم. رو جمع کنم
دستم لرزید
کمی سر خوردم
+ ای ( آروم )
هر جور بود رسیدم پایین
و اون شخص پشت در سعی داشت درو بکشنه
فرار کردم
با تماما توانم دوییدم
از اونجا دور شدم و اونجا قایم نشدم
اون شخص پشت در خیلی ناامید شد
ویو نویسنده: چون صدای ضبط شده خودش رو
توی رادیو قدیمی هتل گذاشته بود
و اون شخص فکر میکرد آت توی اتاقه و داره جیغ میزنه
آت نمیخواست بره پیش خانوادهاش
چون شاید پیداش کنن
رفت پیش جین( صمیمی ترین دوست ات و اینکه جین روی آت کراش داره)
رسید دم در
در زدم
جین:سلام ، اینجا چیکار میکنی ؟
+ سلام بزار بیام تو توضیح میدم
جین : باشه بیا تو
جین در رو زد و اون رفت توی خونه
آت همه چی رو گفت و جین تعجب کرد
و بعد از حرفای آت گفت:
جین: کوک دوست منه
و گفت که میخواد با یه مهمون بیاد اینجا
چی ؟
داشت میومد
ویو نویسنده: دوستان ، شخص پشت در که آت ازش فرار کرد
کوک بود.....
دوستان ببخشید، دیر شد
و اینکه مدارس باز بشه یکم شلوغ میشم
ولی به یادتون هستم
و هر موقع تونستم میزارم
خیلی دوستون دارم
مرسی از حمایت های قشنگتون کیوتکام
🤍🩷🫠
ویو ات : اون آقا من رو توی هتل گذاشت
و واقعا کاریم نداشت
ولی حق بیرون رفتن نداشتم
یکم مشکوک بود
داشتم به اینکه چطور سه روز از هتل بیرون نرفتم فکر میکردم
که یکی در زد
با ترس به سمت در رفتم
از چشمی در به بیرون نگاه کردم
که از دیدن شخص پشت در
رنگ از چهرم پرید
خیلی ترسیدم
عقب رفتم
و شخص دوباره در زد
گفت درو باز کن
خیلی ترسیدم
باید فرار میکردم
کیفم رو برداشتم
و وسایلم رو گذاشتم توش
اون آقاهه یه شماره بهم داد
که وقتی نیاز داشتم بهش زنگ بزنم
زنگ زدم ولی جواب نداد
حتص زدم شاید یه نقشه بوده
یه طناب داشتم
و پنجره
در پنجره رو باز کردم
طناب رو بستم به یه چوب محکم و رفتم سمت طناب
شخص پشت در
در میزد ولی با زور
میخواست درو بشکنه
دستم رو بند کردم و یکم رفتم پایین تر
میدونستم این شوخی نیست
اگر شخص پشت در بیاد پیشم
معلوم نیست چه اتفاقی بیفته
و نباید بیفتم
سعی کردم حواسم. رو جمع کنم
دستم لرزید
کمی سر خوردم
+ ای ( آروم )
هر جور بود رسیدم پایین
و اون شخص پشت در سعی داشت درو بکشنه
فرار کردم
با تماما توانم دوییدم
از اونجا دور شدم و اونجا قایم نشدم
اون شخص پشت در خیلی ناامید شد
ویو نویسنده: چون صدای ضبط شده خودش رو
توی رادیو قدیمی هتل گذاشته بود
و اون شخص فکر میکرد آت توی اتاقه و داره جیغ میزنه
آت نمیخواست بره پیش خانوادهاش
چون شاید پیداش کنن
رفت پیش جین( صمیمی ترین دوست ات و اینکه جین روی آت کراش داره)
رسید دم در
در زدم
جین:سلام ، اینجا چیکار میکنی ؟
+ سلام بزار بیام تو توضیح میدم
جین : باشه بیا تو
جین در رو زد و اون رفت توی خونه
آت همه چی رو گفت و جین تعجب کرد
و بعد از حرفای آت گفت:
جین: کوک دوست منه
و گفت که میخواد با یه مهمون بیاد اینجا
چی ؟
داشت میومد
ویو نویسنده: دوستان ، شخص پشت در که آت ازش فرار کرد
کوک بود.....
دوستان ببخشید، دیر شد
و اینکه مدارس باز بشه یکم شلوغ میشم
ولی به یادتون هستم
و هر موقع تونستم میزارم
خیلی دوستون دارم
مرسی از حمایت های قشنگتون کیوتکام
🤍🩷🫠
۳.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.