عشق (پارت ۸۸)
// ویو جیمین //
به مینجی سرم وصل بود و بعد آزمایش از دکتر حالشو میپرسم
دکتر : مبارکه آقای پارک، همسرتون باردارن
جیمین: ممنوننننن *ذوقققق*
میرم پیش مینجی
جیمین: من برم ترشک و توتفرنگی بگیرم برا خاله یونا *چشمک*
مینجی: باشه برو... وایسا چی
جیمین: توت فرنگی و ترشک بگیرم برا خاله یونا*شمرده تر ، چشمک و خنده*
مینجی: *شوک*
جیمین: یه موچی کوشولو تو دلتهههه
لباشو محکم میبوسم
جیمین: مرسی عشقممممم
مینجی:*میخنده* من ازت ممنونم عزیزم
جیمین: قربونت بشم مامان کوشولو *چشمک*
مینجی: خدا نکنه زندگیم
//ویو یونا//
ترشکو میذارم کنار، میخوابم رو پاش، با موهام بازی میکنه، سرمو برمیگردونم سمت بالا نگاش میکنم دستمو میکشم رو لبم
یونا: که اینا مال توئن؟ *خنده*
ته: اره
یونا: عهههه
ته: آرهههه *خنده*
یونا: پس اینام مال منن *اشاره به لباش*
ته: صد درصد
لبامو میبوسه که صدای زنگ در میاد و خدمتکار درو باز میکنه
ته: مزاحما *خیلی آروم و چش غره و خنده*
میخندم، اول مینجی میاد تو
یونا: سلام، جیمین کو؟
مینجی: سلام
بلافاصه جیمین با دست پر میاد
یونا: مبارکههههه * ذوق*
میرم پیششون
مینجی: مرسیی*لبخند*
جیمین: ممنونننن، بیا اینم قولم *خنده*
یونا: مرسی بابایی
ته: عمو شدممممم*خنده*
جیمین: تا چن ساعت پیش عمویی بودم الان بابایی
همه: *خنده*
یونا: برا پسرکم دوست آولدین 😁
جیمین: شایدم دوس دختر *چشمک*
همه: *خنده*
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
به مینجی سرم وصل بود و بعد آزمایش از دکتر حالشو میپرسم
دکتر : مبارکه آقای پارک، همسرتون باردارن
جیمین: ممنوننننن *ذوقققق*
میرم پیش مینجی
جیمین: من برم ترشک و توتفرنگی بگیرم برا خاله یونا *چشمک*
مینجی: باشه برو... وایسا چی
جیمین: توت فرنگی و ترشک بگیرم برا خاله یونا*شمرده تر ، چشمک و خنده*
مینجی: *شوک*
جیمین: یه موچی کوشولو تو دلتهههه
لباشو محکم میبوسم
جیمین: مرسی عشقممممم
مینجی:*میخنده* من ازت ممنونم عزیزم
جیمین: قربونت بشم مامان کوشولو *چشمک*
مینجی: خدا نکنه زندگیم
//ویو یونا//
ترشکو میذارم کنار، میخوابم رو پاش، با موهام بازی میکنه، سرمو برمیگردونم سمت بالا نگاش میکنم دستمو میکشم رو لبم
یونا: که اینا مال توئن؟ *خنده*
ته: اره
یونا: عهههه
ته: آرهههه *خنده*
یونا: پس اینام مال منن *اشاره به لباش*
ته: صد درصد
لبامو میبوسه که صدای زنگ در میاد و خدمتکار درو باز میکنه
ته: مزاحما *خیلی آروم و چش غره و خنده*
میخندم، اول مینجی میاد تو
یونا: سلام، جیمین کو؟
مینجی: سلام
بلافاصه جیمین با دست پر میاد
یونا: مبارکههههه * ذوق*
میرم پیششون
مینجی: مرسیی*لبخند*
جیمین: ممنونننن، بیا اینم قولم *خنده*
یونا: مرسی بابایی
ته: عمو شدممممم*خنده*
جیمین: تا چن ساعت پیش عمویی بودم الان بابایی
همه: *خنده*
یونا: برا پسرکم دوست آولدین 😁
جیمین: شایدم دوس دختر *چشمک*
همه: *خنده*
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
- ۶.۵k
- ۳۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط