محل استقرار مخفی
محل استقرار مخفی
در غاری پنهان در دل کوه های اطراف قصر، جایی که حتی سا یهها هم به سختی پیدایش میشد:
کیونگ روی بستری از برگهای یخزده دراز کشید،بدنش از تب سوخت اما چشمانش هوش یار بود.
هانول کنارش نشسته بود، دستانش میلرزد اما خنجر را محکم گرفته بود، آماده ی دفاع.
2تا خواهر بیرون غار، در حال ی که وانمود کردیم مشغول جمعآوری گیاهان دارویی هستیم، اما در واقع
طلسمهای نامرئی برای پنهان کردن محل قرارگاه کشیدیم.
ناگهان، باد قطع شد. صدای جی رجیرکها خاموش شد.و بعد...
سایهها از زمین بیرون جهید، مثل مارهایی که از خاک زاده شدند! دهها نفر، با چشمانی خالی و سیاه،
شمشیرهایی از نور مرده در دست.
"ما را فراموش کردید... اما خون کیونگ و هانول را میخواهی م!"
فورا یوارهای از تاریک ی دور غار کشیدم تا کیونگ و هانول را بپوشانم. ً د
میهو باحرکتی سریع،تی غههای بادرابه سمت سایههاپرتاب کرد،اما آن ها تبدیل به مه شدندودوباره شکل گرفتند!
سایهها به سمت غار دویدند، اما ناگهان
کیونگ با وجود تب و ضعف، از غار بیرون آمد، شمشیرش را روی زمین کوبید
هانول با لرزش، اما با ارادهای عجیب، طلسمی روی زمین کشید:
طلسم هانول فعال شد و زمین ز یر پای سایهها تبدیل به باتالق ش د.
از تاریک یها شمشیری از ستارگان ساختم و یکضرب نیمی از سایهها را نابود کردم.
میهو از پشت، گردنبند انفجاری هانول را پرتاب کرد و بقیهی سایهها را منفجر کرد.
کیونگ از شدت تب بیهوش شد، اما پیش از آن لبخند زد و من به سرعت طرفش دویدم
هانول روی زمین افتاد، لرزش هایش بدتر شد، اما میهو او را بغل کرد: "احمق... اینهمه قدرت رو برا چی
خرج کردی؟!
در غاری پنهان در دل کوه های اطراف قصر، جایی که حتی سا یهها هم به سختی پیدایش میشد:
کیونگ روی بستری از برگهای یخزده دراز کشید،بدنش از تب سوخت اما چشمانش هوش یار بود.
هانول کنارش نشسته بود، دستانش میلرزد اما خنجر را محکم گرفته بود، آماده ی دفاع.
2تا خواهر بیرون غار، در حال ی که وانمود کردیم مشغول جمعآوری گیاهان دارویی هستیم، اما در واقع
طلسمهای نامرئی برای پنهان کردن محل قرارگاه کشیدیم.
ناگهان، باد قطع شد. صدای جی رجیرکها خاموش شد.و بعد...
سایهها از زمین بیرون جهید، مثل مارهایی که از خاک زاده شدند! دهها نفر، با چشمانی خالی و سیاه،
شمشیرهایی از نور مرده در دست.
"ما را فراموش کردید... اما خون کیونگ و هانول را میخواهی م!"
فورا یوارهای از تاریک ی دور غار کشیدم تا کیونگ و هانول را بپوشانم. ً د
میهو باحرکتی سریع،تی غههای بادرابه سمت سایههاپرتاب کرد،اما آن ها تبدیل به مه شدندودوباره شکل گرفتند!
سایهها به سمت غار دویدند، اما ناگهان
کیونگ با وجود تب و ضعف، از غار بیرون آمد، شمشیرش را روی زمین کوبید
هانول با لرزش، اما با ارادهای عجیب، طلسمی روی زمین کشید:
طلسم هانول فعال شد و زمین ز یر پای سایهها تبدیل به باتالق ش د.
از تاریک یها شمشیری از ستارگان ساختم و یکضرب نیمی از سایهها را نابود کردم.
میهو از پشت، گردنبند انفجاری هانول را پرتاب کرد و بقیهی سایهها را منفجر کرد.
کیونگ از شدت تب بیهوش شد، اما پیش از آن لبخند زد و من به سرعت طرفش دویدم
هانول روی زمین افتاد، لرزش هایش بدتر شد، اما میهو او را بغل کرد: "احمق... اینهمه قدرت رو برا چی
خرج کردی؟!
- ۴۷۶
- ۰۵ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط