رمان اجبار شیرین
#رمان_اجبار_شیرین
#پارت_دهم
بهار : لازم نیست من یه دست لباس صندوق عقب ماشین دارم میرم میارم بپوش
+ باشه خدا خیرت بده
پاشدم با دخترا رفتم تو دستشویی حالم داشت از خودم بهم میخورد دسشویی دانشگاه ما جوری بود که اخرش یه دوش بود خداروشکر ابشم گرم بود یه دوش ۵، دقیقه ای گرفتم از بهار لباس هامو خواستم همرو داد الا سوتینم
+ عه بهار پس سوتینم کو
بهار ،: دادم بهت
+ نه نیس
فرزانه : وای دلی بیخیال ولش کن بیا الان کلاس شروع میشه
+ اخه بدم میا زشته
عاری: خفه زود باش
دیگه چاره ای نداشتم سریع اومدم بیرون
+ اخه کجا میتونه غیب شده باشه الان زشت نی خیلی ضایع است
فری :نه بابا مانتو یکم گشاده و رنگشم مثل مانتو خودت مشکیه خیلی ضایع نیس بیا بریم
خیلی اروم حرکت میکردم که ابرو شرفم بر باد نره تو فکر لباسم بودم اخه کجاس
خداکنه کسی نبینش اخه خیلی +۱۸ بود اینو یه هفته پیش خریدم
ساعتو نگاه کردم هنوز ۳۵، دقیقه مونده که دیدم کیارش رفته بالا وایساده و داره بقیه رو صدا میرنه ماهم رفتیم کم کم که همه جمع شدن شروع کرد
من الان یه چیزی پیدا کردم که احیانن خانم رنجبر گمش کرده
رنگ هر چهارتامون رفت
+ وای نه
کیارش : اره
یه چوب از پشت سرش بیرون اورد که سوتین روش بود
همه با دهن باز منو نگاه میکردن
یعنی ابرو شرفم رفته بود کف پام
یعنی اَد همین روز من باید سوتین قرمز تور توری خاک برسری بپوشم
فقط سرم پایین بود مگه من میتونستم دیگه تو چشا اینا نگاه کنم به یه بد بختی جیم شدیم
همین جور که سوار ماشین شدم بهار شروع کرد
بهار : وای دلارام خاک تو سرت تو چه جوری الان میخوای بیای فردا دانشگاه مگه ابرو واست مونده
عارفه : خیله خوب بهار مگه تقصیر اینه کاری که شده
فرزانه: ولی بهار راس میگه ابرو شرفش رفت کف پاش چه فکر هایی که دربارش نمیکنن الان چیکار میکنی
+چاره ای نیس دوسه روز کلاس نمیام
عاری :میفهمی چی میگی دلارام این چند روز با استاد ( رحیمی و کریمی و حسینی ) کلاس داریم حالا اونا چیزی نگن کریمی زنده به گورت میکنه
+چاره ای نیس
ماشین دارید یا بامن میاین
بهار: نه داریم تو برو
#پارت_دهم
بهار : لازم نیست من یه دست لباس صندوق عقب ماشین دارم میرم میارم بپوش
+ باشه خدا خیرت بده
پاشدم با دخترا رفتم تو دستشویی حالم داشت از خودم بهم میخورد دسشویی دانشگاه ما جوری بود که اخرش یه دوش بود خداروشکر ابشم گرم بود یه دوش ۵، دقیقه ای گرفتم از بهار لباس هامو خواستم همرو داد الا سوتینم
+ عه بهار پس سوتینم کو
بهار ،: دادم بهت
+ نه نیس
فرزانه : وای دلی بیخیال ولش کن بیا الان کلاس شروع میشه
+ اخه بدم میا زشته
عاری: خفه زود باش
دیگه چاره ای نداشتم سریع اومدم بیرون
+ اخه کجا میتونه غیب شده باشه الان زشت نی خیلی ضایع است
فری :نه بابا مانتو یکم گشاده و رنگشم مثل مانتو خودت مشکیه خیلی ضایع نیس بیا بریم
خیلی اروم حرکت میکردم که ابرو شرفم بر باد نره تو فکر لباسم بودم اخه کجاس
خداکنه کسی نبینش اخه خیلی +۱۸ بود اینو یه هفته پیش خریدم
ساعتو نگاه کردم هنوز ۳۵، دقیقه مونده که دیدم کیارش رفته بالا وایساده و داره بقیه رو صدا میرنه ماهم رفتیم کم کم که همه جمع شدن شروع کرد
من الان یه چیزی پیدا کردم که احیانن خانم رنجبر گمش کرده
رنگ هر چهارتامون رفت
+ وای نه
کیارش : اره
یه چوب از پشت سرش بیرون اورد که سوتین روش بود
همه با دهن باز منو نگاه میکردن
یعنی ابرو شرفم رفته بود کف پام
یعنی اَد همین روز من باید سوتین قرمز تور توری خاک برسری بپوشم
فقط سرم پایین بود مگه من میتونستم دیگه تو چشا اینا نگاه کنم به یه بد بختی جیم شدیم
همین جور که سوار ماشین شدم بهار شروع کرد
بهار : وای دلارام خاک تو سرت تو چه جوری الان میخوای بیای فردا دانشگاه مگه ابرو واست مونده
عارفه : خیله خوب بهار مگه تقصیر اینه کاری که شده
فرزانه: ولی بهار راس میگه ابرو شرفش رفت کف پاش چه فکر هایی که دربارش نمیکنن الان چیکار میکنی
+چاره ای نیس دوسه روز کلاس نمیام
عاری :میفهمی چی میگی دلارام این چند روز با استاد ( رحیمی و کریمی و حسینی ) کلاس داریم حالا اونا چیزی نگن کریمی زنده به گورت میکنه
+چاره ای نیس
ماشین دارید یا بامن میاین
بهار: نه داریم تو برو
۷.۸k
۰۵ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.