استاد کیم فصل
استاد کیم (فصل ۲)
پارت ۸۱
نزدیک های ظهر بود که تهیومگ از سره کار برگشت و سمته اتاق اش رفت وارد اتاق شد و با دین اتاق اش شوکه گفت
تهیونگ : چه بلایی سره اتاقم اومده
مینو از پشته سرش ظاهر شد و با عصبانیت گفت
مینو : برو کنار
تهیومگ کتار رفت و مینو وارد اتاق شد
تهیومگ : چه بالایی سره اتاقم اومده
مینو از تو کمد لباس
لباس هایش را برداشت و روبه تهیونگ کرد
مینو : چون دلم خواست خوشم نمیومد از اپن جرو مجسمه های مزخرف داشته باشه
تهیونگ ؛ اونا اسرع هنری هستن
مینو: هالا هرچی
سمته حمام رفت و وارد حمام شد و مشغول پوشیدن لباس هایش شد تهیونگ خم کلافه سمته تخت رفت امروز کنی خسته شدت بود همین که سرش رو بالشت گذاشت به خواب رفت ..
مینو لباس سبز رنگی و کوتاهی پوشید و رو صندلی آرایش نشست مشغول آرایش کردن خودش شد موهایش را اتو کرد و رژ صورتی زد و روبه تهیونگ کرد که غرق در خواب بود ..
دیگه داشت دیر میشد چون باید زود ترمیرفتن
سمته هیونگ رفت و بازوش رو تکون داد
مینو : تهیونگ ... تهیونگ ... پاشو... همه آمدن بجز تو
تهیونگ چشم هایرا باز کرد و دست مینو رو پس زد
تهیونگ : خیله خوب باشه بهم دست نزن
مینو انگار تیری تو قلب اش فروع کردن مگه چی گفته بود که تا این حد باهاش سرد شده بود با قلب شکسته سمته میز آرایش رفت و رو صندلی نشست
تهیونگ بلند شد سمته حمام رفت بعد از دوش چند مینی از اتاق خارج شد و زا اتاق خالی مواجه شد
تهیونگ .. یعنی مینو کجا رفته
کت شلوار ابی رنگ اش رو تخت گذاشت بود تهیونگ بعد از بودین لباس هایش سمته سالون رفت ..
مینو و بقیه را دید که منتظر تهیونگ بودن
تهیونگ : امممممم ببخشید منتظره من بودین
خانم کیم: آره پسرم اگه کار نداری بریم
تهیونگ : اره میریم دیگه
همه بلند شد و سمته ماشین ها رفتن مینو بدونه حرفی سوار شد ... بعدش ماشین راهی شد ...
سکوت بزرگی در ماشین بود مینو نیم نگاهی به تهیونگ انداخت و گفت
مینو : سره همون معضوع باهام قهری
تهیونگ : انگار برات مهم نبود
مینو : هنوزم میخواهی بچه دار شیم
تهیونگ : بله...
مینو : انا تهی.......
@Yonjin952
پارت ۸۱
نزدیک های ظهر بود که تهیومگ از سره کار برگشت و سمته اتاق اش رفت وارد اتاق شد و با دین اتاق اش شوکه گفت
تهیونگ : چه بلایی سره اتاقم اومده
مینو از پشته سرش ظاهر شد و با عصبانیت گفت
مینو : برو کنار
تهیومگ کتار رفت و مینو وارد اتاق شد
تهیومگ : چه بالایی سره اتاقم اومده
مینو از تو کمد لباس
لباس هایش را برداشت و روبه تهیونگ کرد
مینو : چون دلم خواست خوشم نمیومد از اپن جرو مجسمه های مزخرف داشته باشه
تهیونگ ؛ اونا اسرع هنری هستن
مینو: هالا هرچی
سمته حمام رفت و وارد حمام شد و مشغول پوشیدن لباس هایش شد تهیونگ خم کلافه سمته تخت رفت امروز کنی خسته شدت بود همین که سرش رو بالشت گذاشت به خواب رفت ..
مینو لباس سبز رنگی و کوتاهی پوشید و رو صندلی آرایش نشست مشغول آرایش کردن خودش شد موهایش را اتو کرد و رژ صورتی زد و روبه تهیونگ کرد که غرق در خواب بود ..
دیگه داشت دیر میشد چون باید زود ترمیرفتن
سمته هیونگ رفت و بازوش رو تکون داد
مینو : تهیونگ ... تهیونگ ... پاشو... همه آمدن بجز تو
تهیونگ چشم هایرا باز کرد و دست مینو رو پس زد
تهیونگ : خیله خوب باشه بهم دست نزن
مینو انگار تیری تو قلب اش فروع کردن مگه چی گفته بود که تا این حد باهاش سرد شده بود با قلب شکسته سمته میز آرایش رفت و رو صندلی نشست
تهیونگ بلند شد سمته حمام رفت بعد از دوش چند مینی از اتاق خارج شد و زا اتاق خالی مواجه شد
تهیونگ .. یعنی مینو کجا رفته
کت شلوار ابی رنگ اش رو تخت گذاشت بود تهیونگ بعد از بودین لباس هایش سمته سالون رفت ..
مینو و بقیه را دید که منتظر تهیونگ بودن
تهیونگ : امممممم ببخشید منتظره من بودین
خانم کیم: آره پسرم اگه کار نداری بریم
تهیونگ : اره میریم دیگه
همه بلند شد و سمته ماشین ها رفتن مینو بدونه حرفی سوار شد ... بعدش ماشین راهی شد ...
سکوت بزرگی در ماشین بود مینو نیم نگاهی به تهیونگ انداخت و گفت
مینو : سره همون معضوع باهام قهری
تهیونگ : انگار برات مهم نبود
مینو : هنوزم میخواهی بچه دار شیم
تهیونگ : بله...
مینو : انا تهی.......
@Yonjin952
- ۱۴.۵k
- ۰۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط