شاهنامه قسمت ۳۰ قارن وگرسیوز
#شاهنامه #قسمت ۳۰ #قارن وگرسیوز
قارن و گرسیوز از سوی دیگر برای نبرد آمدند. جوی خون راه افتاده بود . هر دو لشکر شب آسودند تا روز دوم دوباره به جنگ یکدیگر روند.
از سپاه توران وایرانتعدادی زیاد کشته شدند.
ایرانیان مقابل لشکر تورانیان صف کشیدند. سواران به سمت یکدیگر تاختند و با هم جنگیدند از یک سو قارن پهلوان بود و از سمت تورانیان افراسیاب بود تا اینکه نوذر از قلب سپاه ایران به سوی او آمد با نیزه با یکدیگر نبرد کردند. .سپاه ایران که کم تعداد وخسته بود ن
دو لشکر از هر دو سو به یکدیگر یورش بردند. قارن در قلب سپاه پشتیبانی می کرد.
تلیمان سمت چپ و شاپور ناپذیر سمت راست سپاه را فرمانروایی می کرد و از آن سو افراسیاب، چپ لشکر را به بارمان سپرد و سوی راست را به گرسیوز پیلتن سپرد و چون هر دو سپاه در مقابل یکدیگر صف کشیدندهمچنان که می گذشت ترکان به سپاه ایران چیرگی می یافتند. اطراف شاپور خالی شده بود اما دلیرانه جنگید تا کشته شد. نامداران بسیار از سپاه ایران کشته شدند.
چون پادشاه و قارن این اوضاع را دیدند به سمت دهستان رفتند و ترکان راه گذرگاه را بر آنان بستند. یک شبانه روز در آن گذرگاله جنگ شد نوذر محاصره شد و از آن سو افراسیاب سپاهی را به سرزمین پارس فرستاد.
خبر به قارن رسید و نزد نوذر رفت و گفت ببین شاه ناجوانمرد تورانیان با ما چه کرد. سپاهی را به سمت شبستان ما فرستاده است و اگر به آنها دست پیدا کنند برای ما ننگ بزرگی خواهد بود بگذار تا من به جنگ آنان بروم برای تواینجا بمان و نگران هیچ چیز نباش تا من جلوی آن را بگیرم
از آن سو سواران ایران زمین سوی قارن آمدند و از او خواستند که به سمت ایران حرکت کنند که اگر ترکان به ناموس ما دست پیدا کنند و زنان ما اسیر آنان شوند کسی در این دشت نیزه به دست نخواهد گرفت
شیدوش، کشواد و قارن با هم رایزنی کردند و تصمیم گرفتند نیمه شب حرکت کنند، چون شب از نیمه گذشت دلیران ساز رفتن کردند و قارن لشکری برگزید و حرکت کردند.
بارمان متوجه شد که سپاه قارن سوی پارس می روند به دنبال آنها آمد تا راه آنها را ببندد و سمتش روان شد. نیزه ای بر کمر او زد چنان که بارمان از اسب افتاد و قارن گردن او را از سرش جدا کرد و با لشکریانش به سمت سرزمین پارس حرکت کرد #گرفتار شدن نوذر به دست افراسیاب
افراسیاب آگهی یافت که نوذر سپاهش را جمع کرده و به سمت بیابان رفته است راه نوذر واورا گرفتار شد. افراسیاب کمربند نوذر را گرفت و او را از اسب جدا کرد و 1200 جنگاور نامداری که با او بودند چنان از آنجا گریختند
قارن آگاه شد وخود را آماده کردو تا اینکه ویسه هم به پارس وبه لشگر قارن رسید .قارن و ویسه باهم درگیر شدند وویسه از جنگ با او خسته شد وفرار کردو به سوی افراسیاب برگشت.
قارن و گرسیوز از سوی دیگر برای نبرد آمدند. جوی خون راه افتاده بود . هر دو لشکر شب آسودند تا روز دوم دوباره به جنگ یکدیگر روند.
از سپاه توران وایرانتعدادی زیاد کشته شدند.
ایرانیان مقابل لشکر تورانیان صف کشیدند. سواران به سمت یکدیگر تاختند و با هم جنگیدند از یک سو قارن پهلوان بود و از سمت تورانیان افراسیاب بود تا اینکه نوذر از قلب سپاه ایران به سوی او آمد با نیزه با یکدیگر نبرد کردند. .سپاه ایران که کم تعداد وخسته بود ن
دو لشکر از هر دو سو به یکدیگر یورش بردند. قارن در قلب سپاه پشتیبانی می کرد.
تلیمان سمت چپ و شاپور ناپذیر سمت راست سپاه را فرمانروایی می کرد و از آن سو افراسیاب، چپ لشکر را به بارمان سپرد و سوی راست را به گرسیوز پیلتن سپرد و چون هر دو سپاه در مقابل یکدیگر صف کشیدندهمچنان که می گذشت ترکان به سپاه ایران چیرگی می یافتند. اطراف شاپور خالی شده بود اما دلیرانه جنگید تا کشته شد. نامداران بسیار از سپاه ایران کشته شدند.
چون پادشاه و قارن این اوضاع را دیدند به سمت دهستان رفتند و ترکان راه گذرگاه را بر آنان بستند. یک شبانه روز در آن گذرگاله جنگ شد نوذر محاصره شد و از آن سو افراسیاب سپاهی را به سرزمین پارس فرستاد.
خبر به قارن رسید و نزد نوذر رفت و گفت ببین شاه ناجوانمرد تورانیان با ما چه کرد. سپاهی را به سمت شبستان ما فرستاده است و اگر به آنها دست پیدا کنند برای ما ننگ بزرگی خواهد بود بگذار تا من به جنگ آنان بروم برای تواینجا بمان و نگران هیچ چیز نباش تا من جلوی آن را بگیرم
از آن سو سواران ایران زمین سوی قارن آمدند و از او خواستند که به سمت ایران حرکت کنند که اگر ترکان به ناموس ما دست پیدا کنند و زنان ما اسیر آنان شوند کسی در این دشت نیزه به دست نخواهد گرفت
شیدوش، کشواد و قارن با هم رایزنی کردند و تصمیم گرفتند نیمه شب حرکت کنند، چون شب از نیمه گذشت دلیران ساز رفتن کردند و قارن لشکری برگزید و حرکت کردند.
بارمان متوجه شد که سپاه قارن سوی پارس می روند به دنبال آنها آمد تا راه آنها را ببندد و سمتش روان شد. نیزه ای بر کمر او زد چنان که بارمان از اسب افتاد و قارن گردن او را از سرش جدا کرد و با لشکریانش به سمت سرزمین پارس حرکت کرد #گرفتار شدن نوذر به دست افراسیاب
افراسیاب آگهی یافت که نوذر سپاهش را جمع کرده و به سمت بیابان رفته است راه نوذر واورا گرفتار شد. افراسیاب کمربند نوذر را گرفت و او را از اسب جدا کرد و 1200 جنگاور نامداری که با او بودند چنان از آنجا گریختند
قارن آگاه شد وخود را آماده کردو تا اینکه ویسه هم به پارس وبه لشگر قارن رسید .قارن و ویسه باهم درگیر شدند وویسه از جنگ با او خسته شد وفرار کردو به سوی افراسیاب برگشت.
۴.۷k
۳۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.