قهوه می ریزم برایت

قهوه می ریزم برایت
نیستی آنسویِ میز
هِی شکر می ریزم و
تلخ است جایِ خالی ات...

#معصومه_صابر
دیدگاه ها (۱)

خدایا با نام تو آغاز می کنم‌شروع هر لحظه را...که توزیباترین ...

به او بگویید دوستش دارمبگویید دلم برای خنده های بلندش لک زده...

عادت داشت نوک خودکار را بین لب‌هایش بگیرد. یک روز جامدادی‌ا...

دستم به سمت تلفن می رود و باز می گردد چون کودکی که به او گفت...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

اصلا حالا تو هی شعر بخوان...از عاشقی بنویس...از عشق...اینها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط