عادت داشت نوک خودکار را بین لبهایش بگیرد

عادت داشت نوک خودکار را بین لب‌هایش بگیرد.
یک روز جامدادی‌اش را دزدیدم و تمام خودکارهایش را بوسیدم.

می‌دانم صورت خوشی ندارد ولی عصر خودمانی‌ای بود، فقط من و خودکارها.

وقتی بابا آمد خانه ازم پرسید چرا لب هایم آبی شده، می‌خواستم بگویم برای این‌که او آبی می‌نویسد. همیشه آبی...

#استیو_تولتز
دیدگاه ها (۱)

قهوه می ریزم برایتنیستی آنسویِ میزهِی شکر می ریزم و تلخ است ...

خدایا با نام تو آغاز می کنم‌شروع هر لحظه را...که توزیباترین ...

دستم به سمت تلفن می رود و باز می گردد چون کودکی که به او گفت...

تا نرود نفس زِ تنپا نکشم ز کویِ تو#حسین_منزوی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط