دستشو گرفتم پیچوندم تنفگو از دستش گرفتم نگهبانو چسبوندم ب
دستشو گرفتم پیچوندم تنفگو از دستش گرفتم نگهبانو چسبوندم به دیوار
اسلحه تو گذاشتم رو سرش
+اگه سروصدا کنی میکشمت
_چ..چشم
با اسلحه محکم زدم تو گیج گاهش
بیهوش شد.
کشیدمش ی گوشه انداختم که تو دید نباشه
جلوتر رفتم ی نگهبان دیگ نشسته بود اونجا هدفون زده بود
چاقومو در اورد رفتم نزدیکش
با چاقو گردنشو بریدم
کلید سلول هارو ورداشتم
اصلا برام مهم نبود بمیرن تنها چیزی ک برام مهمه تهیونگه الان
داشتم دنبال سلول تهیونگ میگشتم
با ایرپادم به بچه ها وصل شدم
(بچه ها=کای جین هیونجین)
+بچه ها سلول چنده
کای:وایسا....978
+خیلی خب
+هیونجین کجایی
_همه چی امادس فقط منتظر توهم
+اوکیییی پارشون میکنم(پوزخند)
تنگمو گذاشتم پشت کمرم
چاقو مو دستم گفتم
دنبال سلول تهیونگ میگشتم
+ایششششش کجاسسسس
ا..عااا پیدا شدددددددد یسسسس
یکم زیادی تاریک بود
کلید انداختم اروم باز کردم
+هی خوشگله
تهیونگ بیدار بود با دیدن یجی شکه شد
_ی..یجی
یجی محکم پرید بغل تهیونگ
+وقت نداریم باید بریم
دست ته رو کشیدم _وایسا..یجی عشقم نمیتونم بات بیام
+چییی دیوونه ای پسره خل
_بیب تپ دردسر میوفتی من دیگ کارم تمومه
ازت ممنونم که زنذگیمو قشنگ کردی:)
+یاااا تهههه خفههه شووو بیا بریممممممم تا کسی نیومدهههه
تهیونگ هولم داد بیرونم کرد
_همین الان برو
ایششششش راهی دیگه ای نداشتم
+ببخشید خودت خاستی
تهیونگ تا خواست حرف بزنه یجی بش حمله کرد زد تو گن تهیونگ ته بیهوش شد
یجی به بچه ها وصل شد
+نقشه عوض شد کای تو بیا تو
_چیییی چرااا
+زوباشششش وقت نداریم پدرسگ
_باشه باشه
ی نگهبان داشت رد میومد
سریع کلیدو ور داشتم مجبور شدم درو ببندم
ته رو کشیدم گذاشتم رو تخت
رفتم زبر پتوش قایم شدم
نگهبان نور انداخت ت سلوس ها
وقتی دید کسی نیس رف
اییییی مرتیکه لاشی قلبم اومد تو دهنم
تو ی پارت جا نشد😄
لایک نکنی نمیبخشمت:)💔
#وانشات #فیکشن #تهیونگ #نفر_بعدی_درکار_نیست #بی_تی_اس
اسلحه تو گذاشتم رو سرش
+اگه سروصدا کنی میکشمت
_چ..چشم
با اسلحه محکم زدم تو گیج گاهش
بیهوش شد.
کشیدمش ی گوشه انداختم که تو دید نباشه
جلوتر رفتم ی نگهبان دیگ نشسته بود اونجا هدفون زده بود
چاقومو در اورد رفتم نزدیکش
با چاقو گردنشو بریدم
کلید سلول هارو ورداشتم
اصلا برام مهم نبود بمیرن تنها چیزی ک برام مهمه تهیونگه الان
داشتم دنبال سلول تهیونگ میگشتم
با ایرپادم به بچه ها وصل شدم
(بچه ها=کای جین هیونجین)
+بچه ها سلول چنده
کای:وایسا....978
+خیلی خب
+هیونجین کجایی
_همه چی امادس فقط منتظر توهم
+اوکیییی پارشون میکنم(پوزخند)
تنگمو گذاشتم پشت کمرم
چاقو مو دستم گفتم
دنبال سلول تهیونگ میگشتم
+ایششششش کجاسسسس
ا..عااا پیدا شدددددددد یسسسس
یکم زیادی تاریک بود
کلید انداختم اروم باز کردم
+هی خوشگله
تهیونگ بیدار بود با دیدن یجی شکه شد
_ی..یجی
یجی محکم پرید بغل تهیونگ
+وقت نداریم باید بریم
دست ته رو کشیدم _وایسا..یجی عشقم نمیتونم بات بیام
+چییی دیوونه ای پسره خل
_بیب تپ دردسر میوفتی من دیگ کارم تمومه
ازت ممنونم که زنذگیمو قشنگ کردی:)
+یاااا تهههه خفههه شووو بیا بریممممممم تا کسی نیومدهههه
تهیونگ هولم داد بیرونم کرد
_همین الان برو
ایششششش راهی دیگه ای نداشتم
+ببخشید خودت خاستی
تهیونگ تا خواست حرف بزنه یجی بش حمله کرد زد تو گن تهیونگ ته بیهوش شد
یجی به بچه ها وصل شد
+نقشه عوض شد کای تو بیا تو
_چیییی چرااا
+زوباشششش وقت نداریم پدرسگ
_باشه باشه
ی نگهبان داشت رد میومد
سریع کلیدو ور داشتم مجبور شدم درو ببندم
ته رو کشیدم گذاشتم رو تخت
رفتم زبر پتوش قایم شدم
نگهبان نور انداخت ت سلوس ها
وقتی دید کسی نیس رف
اییییی مرتیکه لاشی قلبم اومد تو دهنم
تو ی پارت جا نشد😄
لایک نکنی نمیبخشمت:)💔
#وانشات #فیکشن #تهیونگ #نفر_بعدی_درکار_نیست #بی_تی_اس
۴.۹k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.