پارت22
#پارت22
شیطونکِ بابا🥺💜
+ خودتو مسخره کن بچه!!
_ میگم این سینا نیومد ؟؟ چه عجیبه که نمیبینمش!! وای خداروشکر امروز اصلا حوصله نداشتم
قاصدک مثل اسکلا ابروهاشو بالا پایین میکرد و بهم اشاره میزد
_ چیه چِل شدی ؟؟ قیافتو چرا اینجوری میکنی؟؟ دارم میگم خداروشکر سینا نیومد از دستش در آسایشیم امروز ، خب توام اگه نمیخواییش بهش بگو دیگه هر روز پا میشه اینجا
قاصدک هی لبشو گاز میگرفت و چشماشو درشت میکرد واسم ، وا خب چته ؟؟؟ زبون داری بنال دیگه
_ حالا دیروز میدونی چی میگفت بهم؟؟ یعنی انقد این سینا مُخش معیوبه که....
خواستم ادامه حرفمو بزنم که با صدای شنیدن صدای سرفه کسی پشت قاصدک پشمام اپلاسیون شد
با دیدن سینا لب پایینمو گاز گرفتم و لبخند مسخره ای زدم و گفتم:
_ عه سلام!! چقد خوبه که اینجایی دلم واست کلی تنگ شد بود سینا جان
وای ریدم ، چطور ندیدمشششش؟؟ کور شدم رفت دیگه ، حس کردم گوشام قرمز شده بودن از خجالت
سینا اخمی کرد و گفت:
+ علیک سلام
اوه اوه چه خشن!! یعنی ناراحت شده بود؟؟ ولی منکه حرف بَدی نزدم بهش!! پسرا کلا زود رنجن بابا
_ خوبی سینا؟ چه خوب شد که اومدی اتفاقا الان داشتم میگفتم جات خالی بود
+ آره شنیدم داشتی چی میگفتی
_ عه همشو شنیدی؟
دست به سینه گفت:
+ بعله همشو ، مو به مو
_ خب اینم شانس ماس
رو به قاصدک گفتم:
_ از پسرخاله ی عزیزمون پذیرایی کن دیگه
قاصدک سری به نشانه تاسف برام تکون و زیر لب خاک بر سرتی نثارم کرد
شیطونکِ بابا🥺💜
+ خودتو مسخره کن بچه!!
_ میگم این سینا نیومد ؟؟ چه عجیبه که نمیبینمش!! وای خداروشکر امروز اصلا حوصله نداشتم
قاصدک مثل اسکلا ابروهاشو بالا پایین میکرد و بهم اشاره میزد
_ چیه چِل شدی ؟؟ قیافتو چرا اینجوری میکنی؟؟ دارم میگم خداروشکر سینا نیومد از دستش در آسایشیم امروز ، خب توام اگه نمیخواییش بهش بگو دیگه هر روز پا میشه اینجا
قاصدک هی لبشو گاز میگرفت و چشماشو درشت میکرد واسم ، وا خب چته ؟؟؟ زبون داری بنال دیگه
_ حالا دیروز میدونی چی میگفت بهم؟؟ یعنی انقد این سینا مُخش معیوبه که....
خواستم ادامه حرفمو بزنم که با صدای شنیدن صدای سرفه کسی پشت قاصدک پشمام اپلاسیون شد
با دیدن سینا لب پایینمو گاز گرفتم و لبخند مسخره ای زدم و گفتم:
_ عه سلام!! چقد خوبه که اینجایی دلم واست کلی تنگ شد بود سینا جان
وای ریدم ، چطور ندیدمشششش؟؟ کور شدم رفت دیگه ، حس کردم گوشام قرمز شده بودن از خجالت
سینا اخمی کرد و گفت:
+ علیک سلام
اوه اوه چه خشن!! یعنی ناراحت شده بود؟؟ ولی منکه حرف بَدی نزدم بهش!! پسرا کلا زود رنجن بابا
_ خوبی سینا؟ چه خوب شد که اومدی اتفاقا الان داشتم میگفتم جات خالی بود
+ آره شنیدم داشتی چی میگفتی
_ عه همشو شنیدی؟
دست به سینه گفت:
+ بعله همشو ، مو به مو
_ خب اینم شانس ماس
رو به قاصدک گفتم:
_ از پسرخاله ی عزیزمون پذیرایی کن دیگه
قاصدک سری به نشانه تاسف برام تکون و زیر لب خاک بر سرتی نثارم کرد
۲.۹k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.