پارت ششم دریا عشق 🥹💕
پارت ششم دریا عشق 🥹💕
ویو مهتا
از دانشگاه خارج شدیم و رفتیم خونه فاطی وسایلارو جمع کرده بودیم میخواستیم لباس فرودگاه بپوشیم
بعد از ۱۰دقیقه
فاطی : رسیدیم
مهی :اوکی پس ماشینو تو نمیارم نیم ساعتی برمیگردیم
حنا:آره بابا اینجا امنه👍
ویو راوی :فاطمه در خونه رو باز کردو رفتن تو
لباساشونو پوشیدن
حنا:احساس نمیکنین این لباس بازه؟
مهتا:ن حاجی داریم میریم ژاپن تو ایران ک نیستیم😳
فاطمه:باشه خب ولی باید حجاب داشته باشیم
حنا :ول کن بابا
مهتا :نه الان که فکر میکنم باید حجاب داشته باشیم !
حنا:اهاااااااا راست میگی
ویو راوی :
لباساشونو پوشیدن و از خونه بیرون اومدن
و سوار ماشین شدن و رفتن فرودگاه
مهتا:بلهههه رسیدیم دیگ پاشیم چمدونارو برداریم و بریم
حنا:اوکی بریم 🕺🕺
فاطمه :وای جقد ذوق دارممممممم
حنا:حاجیییی ساعت چنده؟
مهتا:۲ ما ساعت ۲ونیم پرواز داریم پس عجله کنین عذرا خانما فسفس نکنین دیگه
فاطمه رو به حنا :
دیوانس بخدا 😂
ویو راوی
از ماشین پیاده شدن و یک ربع تو صف بودن و بالاخره زمان موعود فرا رسید و سوار هواپیما شدن اتفاقا خیلی هم شلوغ بود انقدر شلوغ بود که نگم چون میخواستن همه برن بازی ایران ژاپنو ببینن و خیلی از ایرانیا اومده بودن به همین دلیل چهار پنج تا هواپیما بود اونجا
مهتا: بچهها صندلی چند افتادین
حنا: ۵ .مهتا :هر منم ۶افتادم .فاطمه :پراممم منم ۷افتادم😍
فاطمه: بیاین بشینین بچه ها 😂❤️
راوی :بعد یک و نیم ساعت رسیدن و ساعت ۴ونیم شده بود
ویو مهتا
از دانشگاه خارج شدیم و رفتیم خونه فاطی وسایلارو جمع کرده بودیم میخواستیم لباس فرودگاه بپوشیم
بعد از ۱۰دقیقه
فاطی : رسیدیم
مهی :اوکی پس ماشینو تو نمیارم نیم ساعتی برمیگردیم
حنا:آره بابا اینجا امنه👍
ویو راوی :فاطمه در خونه رو باز کردو رفتن تو
لباساشونو پوشیدن
حنا:احساس نمیکنین این لباس بازه؟
مهتا:ن حاجی داریم میریم ژاپن تو ایران ک نیستیم😳
فاطمه:باشه خب ولی باید حجاب داشته باشیم
حنا :ول کن بابا
مهتا :نه الان که فکر میکنم باید حجاب داشته باشیم !
حنا:اهاااااااا راست میگی
ویو راوی :
لباساشونو پوشیدن و از خونه بیرون اومدن
و سوار ماشین شدن و رفتن فرودگاه
مهتا:بلهههه رسیدیم دیگ پاشیم چمدونارو برداریم و بریم
حنا:اوکی بریم 🕺🕺
فاطمه :وای جقد ذوق دارممممممم
حنا:حاجیییی ساعت چنده؟
مهتا:۲ ما ساعت ۲ونیم پرواز داریم پس عجله کنین عذرا خانما فسفس نکنین دیگه
فاطمه رو به حنا :
دیوانس بخدا 😂
ویو راوی
از ماشین پیاده شدن و یک ربع تو صف بودن و بالاخره زمان موعود فرا رسید و سوار هواپیما شدن اتفاقا خیلی هم شلوغ بود انقدر شلوغ بود که نگم چون میخواستن همه برن بازی ایران ژاپنو ببینن و خیلی از ایرانیا اومده بودن به همین دلیل چهار پنج تا هواپیما بود اونجا
مهتا: بچهها صندلی چند افتادین
حنا: ۵ .مهتا :هر منم ۶افتادم .فاطمه :پراممم منم ۷افتادم😍
فاطمه: بیاین بشینین بچه ها 😂❤️
راوی :بعد یک و نیم ساعت رسیدن و ساعت ۴ونیم شده بود
۳.۷k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.