منطقه ممنوعه عشق
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:36
چند روز بعد (نامزدی جیمین و لیا)
بلند شدم ابی به سرو صورتم زدم و دوباره ارایش کردم گوشیم زنگ خورد جواب دادم
*هوم؟
+ات بیا دم در
*مامان میشه من نیام؟
+چرا چی شده دخترم؟
*حوصله ندارم.
+مردم چی فکر میکنن؟میگن نامزدی برادرش نیومد
*گور بابای مردم مامان لطفا من نیام
+هی باشه
*خدافظ
+خدافظ مراقب خودت باش.
گوشیو قطع کردم و روی مبل نشستم.
و تلویزیون رو باز کردم.
با صدای نوتیف گوشیم به خودم اومدمـ
گوشیو باز کردم هی بازم منو عضو گپ کردن.
خوبه حالا ببینم چیا بعد رفتنم گفتن.
رفتم بالا بعد رفتنم.
×قهر کرد.
به تو چه قهر میکنم پدسگ جذاب
_مسئله چی بود جونگکوک؟
×ولش ایو تو گپه؟
_اره چطور؟
×اگه شمارشو داری بگو انلاین شه
رفتم پایین تر که دیدم ایو گفته
&بله؟
×ایو میخاستم یه چیزی بهت بگم
&بفرما
×ازت خوشم اومده میشه باهم باشیم؟
چشام گرد شد.
از لاشیی مثل این همچین کاری برمیاد دیگه.
ایوهم قبول کرده بود.
مرده شورتونو ببرن انشالله به پایه هم فسیل شین فسیل نشدین لوبیا شین ایشششششش.
تایپ کردم
=یونا
_جونم؟
=میشه دیگه نیاریم تو گپ؟برادرم اجازه نمیده تو گپی که پسراهستن شرکت کنم.
×نه بابا
بی توجه بهش تایپ کردم
=باشه؟
_اخه خره بی تو حال نمیده پایه ای گپ دخترونه بزنیم؟
=هوم اوکی خدافظ
_گودبای عشقم.
گپو لف ددم که گوشیم زنگ خورد جیمین بود
ات:چیه؟
جیمین:بیا بریم
ات:من نمیام
جیمین:غلط میکنی یالا
ات:گفتم نه
جیمین:بزور میام ببرمتااا
ات:هوف اوکی اومدم
کفشامو پوشیدم و از خونه زدم بیرون.
جیمین دم در بود.
رفتم و سوار شدم.
لیا خیلی خوشگل کرده بود ماشالله پسند داداشم عالیه.
بعد نیم ساعت رسیدیم پیاده شدمو رفتم داخل و خبر دادم داداش اینا اومدن.
اهنگ مورد علاقم که باز شد کل بدبختیم یادم رفت و رفتم وسط..
(اوبا گانمستا😂)
خسته که شدم چشمم به جونگکوک افتاد
این اینجا چه ابی بر سر میکنههههه؟
هی ات کـ...ـصـ...ـخل نباش دوست جیمینه دیگه!
وایی رقص خاک بر سریمو دید.
شت
برای اینکه فکر کنه اصلا نظرش برام مهم نیست یکم دیگه هم رقصیدم که مامان سینی شربت هارو داد دستم.
م.ا:برو پخش کن
ات:مامان!میان این همه جمعیت من؟؟؟؟
م.ا:خودتو مظلوم نکن یالا
ات:انقد پول دارین یکمشو خرج گارسون میکردین.
م.ا:ده برو کم زر بزن.
ات:هوفففف اوکی.
به همه شربت دادم بجز جونگکوک اخیششششش بسوز داداششش.
جونگکوک:گارسون!
چی به من گفت گارسون؟
ات:برات میارم حالا فاز ایلان ماسک نگیر...
پارت:36
چند روز بعد (نامزدی جیمین و لیا)
بلند شدم ابی به سرو صورتم زدم و دوباره ارایش کردم گوشیم زنگ خورد جواب دادم
*هوم؟
+ات بیا دم در
*مامان میشه من نیام؟
+چرا چی شده دخترم؟
*حوصله ندارم.
+مردم چی فکر میکنن؟میگن نامزدی برادرش نیومد
*گور بابای مردم مامان لطفا من نیام
+هی باشه
*خدافظ
+خدافظ مراقب خودت باش.
گوشیو قطع کردم و روی مبل نشستم.
و تلویزیون رو باز کردم.
با صدای نوتیف گوشیم به خودم اومدمـ
گوشیو باز کردم هی بازم منو عضو گپ کردن.
خوبه حالا ببینم چیا بعد رفتنم گفتن.
رفتم بالا بعد رفتنم.
×قهر کرد.
به تو چه قهر میکنم پدسگ جذاب
_مسئله چی بود جونگکوک؟
×ولش ایو تو گپه؟
_اره چطور؟
×اگه شمارشو داری بگو انلاین شه
رفتم پایین تر که دیدم ایو گفته
&بله؟
×ایو میخاستم یه چیزی بهت بگم
&بفرما
×ازت خوشم اومده میشه باهم باشیم؟
چشام گرد شد.
از لاشیی مثل این همچین کاری برمیاد دیگه.
ایوهم قبول کرده بود.
مرده شورتونو ببرن انشالله به پایه هم فسیل شین فسیل نشدین لوبیا شین ایشششششش.
تایپ کردم
=یونا
_جونم؟
=میشه دیگه نیاریم تو گپ؟برادرم اجازه نمیده تو گپی که پسراهستن شرکت کنم.
×نه بابا
بی توجه بهش تایپ کردم
=باشه؟
_اخه خره بی تو حال نمیده پایه ای گپ دخترونه بزنیم؟
=هوم اوکی خدافظ
_گودبای عشقم.
گپو لف ددم که گوشیم زنگ خورد جیمین بود
ات:چیه؟
جیمین:بیا بریم
ات:من نمیام
جیمین:غلط میکنی یالا
ات:گفتم نه
جیمین:بزور میام ببرمتااا
ات:هوف اوکی اومدم
کفشامو پوشیدم و از خونه زدم بیرون.
جیمین دم در بود.
رفتم و سوار شدم.
لیا خیلی خوشگل کرده بود ماشالله پسند داداشم عالیه.
بعد نیم ساعت رسیدیم پیاده شدمو رفتم داخل و خبر دادم داداش اینا اومدن.
اهنگ مورد علاقم که باز شد کل بدبختیم یادم رفت و رفتم وسط..
(اوبا گانمستا😂)
خسته که شدم چشمم به جونگکوک افتاد
این اینجا چه ابی بر سر میکنههههه؟
هی ات کـ...ـصـ...ـخل نباش دوست جیمینه دیگه!
وایی رقص خاک بر سریمو دید.
شت
برای اینکه فکر کنه اصلا نظرش برام مهم نیست یکم دیگه هم رقصیدم که مامان سینی شربت هارو داد دستم.
م.ا:برو پخش کن
ات:مامان!میان این همه جمعیت من؟؟؟؟
م.ا:خودتو مظلوم نکن یالا
ات:انقد پول دارین یکمشو خرج گارسون میکردین.
م.ا:ده برو کم زر بزن.
ات:هوفففف اوکی.
به همه شربت دادم بجز جونگکوک اخیششششش بسوز داداششش.
جونگکوک:گارسون!
چی به من گفت گارسون؟
ات:برات میارم حالا فاز ایلان ماسک نگیر...
۷.۶k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.