چند پارتی
#چند_پارتی
#من_پیشتم
پارت ۵
*یک ماه بعد
ویو ته : تو این یک ماه کوک خیلی عوض شده دیگه زیاد نمیخنده و همیشه نارحته بخاطر مریضی مادرش چون دکترا بهش گفتن امکان مردنش خیلی زیاده .
از اون موقع تا الان من هنوزم نتوستم حسمو بهش بگم .
حالا تو این اوضاع آکادمی موسیقی ما یک جشنواره راه انداخته و از شانس بعد یا خوب کوک هم تو این آکادمی هست ، البته خیلی خوبه که باشه ولی الان انقدر ذهنش درگیره که نمیتونه درست برای جشنواره تمرین کنه.
از اون آکادمی چون از حال وروز کوک خبر داره قرار شده برای تمرین بیشتر باهاش من به خونه ی کوک برم .
و امروز اولین روز تمرین تو خونه ی کوکه .
-------------------------------------------
*تو خونه ی کوک
ویو ته : وقتی رسیدم در خونه رو باز کرد و یهو یه لبخند نشست رو لبش نمیدونم چرا تو این مدت که حالش بده وقتی منو میبینه لبخند میزه ، خلاصه وارد خونش شدم ، رفت تو آشپزخونه تا چیزی بیاره که صدای جیغ کوکو با صدای برخورد که چیز شکستی به زمین شنیدم و سریع خودمو به اونجا رسوندم .
- چی .. شده کوک خوبه
+ اره .. خوبم ، میشه اون دو تا لیوانا رو از اون کابینت اون بالا بده ای ؟
لیوانورو آوردم و کوک برآید بلندش کردم حالا هم نارحت و هم خجالت زده بود ، بردمش روی مبل تابرم اونجا رو تمیز کنم بعد وسایل پانسمان بیارم که دیدم کوک دستمو گرفته .
+ ته ببخشید نمیخواستم اینجوری شه
- تقصیر تو نبود اشکال نداره
---------------------------------
ویو ته :
خلاصه بعد از جمع کردن خورده شیشه ها از رو زمین و پانسمان پای کوک و تمرین گیتار رفتم یه هوا تو بالکن بخورم ولی وقتی برگشتم دیدم کوک روی مبل خوابش برده مثل بچه ها مصوم و ناز خوابیده بود .
بعد خوردن کوک با نگاهم و سایلمو جمع کردم تا برم خونم ، وقتی داشتم میرفتم ناخدا گاه به سمت کوک هدایت شدم و یه بوسه ای روی پیشونیش گذاشتم و بعد رفتم بیرون ...................
@teajoen
#من_پیشتم
پارت ۵
*یک ماه بعد
ویو ته : تو این یک ماه کوک خیلی عوض شده دیگه زیاد نمیخنده و همیشه نارحته بخاطر مریضی مادرش چون دکترا بهش گفتن امکان مردنش خیلی زیاده .
از اون موقع تا الان من هنوزم نتوستم حسمو بهش بگم .
حالا تو این اوضاع آکادمی موسیقی ما یک جشنواره راه انداخته و از شانس بعد یا خوب کوک هم تو این آکادمی هست ، البته خیلی خوبه که باشه ولی الان انقدر ذهنش درگیره که نمیتونه درست برای جشنواره تمرین کنه.
از اون آکادمی چون از حال وروز کوک خبر داره قرار شده برای تمرین بیشتر باهاش من به خونه ی کوک برم .
و امروز اولین روز تمرین تو خونه ی کوکه .
-------------------------------------------
*تو خونه ی کوک
ویو ته : وقتی رسیدم در خونه رو باز کرد و یهو یه لبخند نشست رو لبش نمیدونم چرا تو این مدت که حالش بده وقتی منو میبینه لبخند میزه ، خلاصه وارد خونش شدم ، رفت تو آشپزخونه تا چیزی بیاره که صدای جیغ کوکو با صدای برخورد که چیز شکستی به زمین شنیدم و سریع خودمو به اونجا رسوندم .
- چی .. شده کوک خوبه
+ اره .. خوبم ، میشه اون دو تا لیوانا رو از اون کابینت اون بالا بده ای ؟
لیوانورو آوردم و کوک برآید بلندش کردم حالا هم نارحت و هم خجالت زده بود ، بردمش روی مبل تابرم اونجا رو تمیز کنم بعد وسایل پانسمان بیارم که دیدم کوک دستمو گرفته .
+ ته ببخشید نمیخواستم اینجوری شه
- تقصیر تو نبود اشکال نداره
---------------------------------
ویو ته :
خلاصه بعد از جمع کردن خورده شیشه ها از رو زمین و پانسمان پای کوک و تمرین گیتار رفتم یه هوا تو بالکن بخورم ولی وقتی برگشتم دیدم کوک روی مبل خوابش برده مثل بچه ها مصوم و ناز خوابیده بود .
بعد خوردن کوک با نگاهم و سایلمو جمع کردم تا برم خونم ، وقتی داشتم میرفتم ناخدا گاه به سمت کوک هدایت شدم و یه بوسه ای روی پیشونیش گذاشتم و بعد رفتم بیرون ...................
@teajoen
۴.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.