مافیای قدرتمند من پارت

مافیای قدرتمند من پارت «6»


اویو ا/ت از این حرفه لیسان خیلی ترسیدم و با همون طور که با ترس نگاش میکردم ون داد زد
لیسان حالا گمشو برو تو اتاقت از صبحانه هم خبری نیست
ا/ت با گریه سریع دوییدم سمت اتاق و محکم در رو پشت سرم بستم و رفتم رو تختو یه دل سیر گریه کردم که خوابم برد
چند ساعت بعد
ویو میا از حرفا های مامانم خیلی ترسیدم دلم برای ا/ت سوخت برا همین تصمیم گرفتم یه تکه کیک براش ببرم و این کا رو هم کردم در نزدم و اروم در اتاقو باز کردم و کنار تخت کنار ا/ت نشستم و اروم گفتم ا/ت. ا/ت بیا بیدار شو
ا/ت با یه صدای گرم و مهربون از خواب بیدار شدم و دیدم میا با یه تکه کیک کنارم نشسته رو تخت. نشستمو گفتم چی میخای (سرد و بغض
میا برات کیک اوردم بخوری ( مهربونو کیوت
ا/ت خیلی گشنم بود صبحانه هم نخورده بودم برا همین کیکو ازش گرفتمو خوردم و ازش تشکر کردم
شب
سیان دخترای بابا کجایین بیاین بابا ومد ( بلند و مهربون
میاو ا/ت داشتیم بازی میکردیم که صدای بابارو شنیدیم سریع از اتاق ومدیم بیرون رفتیم تو بغلش
ا/ت وقتی بابامو بغل کردم دلم میخاست هم چی رو براش تعریف کنم اما وقتی حرفاش یاد ومد هیچی نگفتمو فقط بابامو بغل کردم
لیسان سلام عزیزم ومدی
سیان اره سلام
سیان بچه ها رو از بغلم بیرون کشیدمو گونه دوتا شونو بوسیدم اما وقتی چشمم به گونه ا/ت خورد اخم غلیضی کردمو گفتم ا/ت گونه چیشده عزیزم(متعجب و عصبی
ا/ت یه نگاهی به لیسان کردم که منتظر نگاهم میکرد گفتم هیچی بابا داشتیم با میا تو حیاط بازی میکردیم افتادم زمین
سیان باشه ولی از این به بعد مراقب خود باش ( باشک
سیان همون لحظه که ا/ت یه نگاه کوچیک به لیسان انداخت فهمیدم ون زدتش اما خودمو کنترل کردم که حلو بچه ها دعوا نکنیم اما به حسابش میرسم که دوباره رو ذختر من دست بلند نکنه
اخر شب موقعه خواب
سیان چزا رد ا/ت دست بلند کردی ( عصبی
لیسان چی میگی سیان ا/ت که خودش گف مدقع بازی زمین خورده به من چه ربطی داره
سیان. دروغ نگو عوضی من تو رو خوب میشناسم میدونم کاره تو بوده
لیسان. اولم به من فوش نده دوما من نزدمش تو هم هر فکری میخای بکن و رو تخت دراز کشیدمو خدابیدم

16سال بعد 😐😐😂
( ا/ت 23سالشه و دانشجوی هنره و میا 22سالشو دانشجوی رشته موسیقی این دو دقیقا عین دو دوست صمیمی هستند) داستان اصلی تازه بعد 6 پارت شروع میشه 😂😂😐
یه پارت هدیه هم بعدا میزارم
عیدتون پیشاپیش مبارک قشنگام❤️❤️
دیدگاه ها (۶)

سناریو بی تی اس وقتی از دیوار راست بالا میری (به عنوان عضو ه...

سناریو بی تی اس وقتی عضو هشتمی و شیر موز های جونگ کوک رو خور...

مافیای قدرتمند من پارت «5»ویو ا/ت صبح از خواب بیدار شدمو دی...

مافیا قدرتمند من پارت «4»سیان : دست خودم نیس نمیدونم چم شده...

مافیای قدرتمند من فصل دوم پارت 34ا/ت. این گوشی رو از اتاق من...

پارت ۹۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۵ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط