Just one more time
Just one more time
Part:9
یانگ:همه می تونید برید سر کارتون
وقتی یانگ اون کار رو با من کرد من خیلی ازش ترسیدم و بدم اومد .
داشتم به این فکر می کردم که دلیل اون کارش چی بود که یکی منو صدا زد وقتی برگشتم فهمیدم یانگه گفت
یانگ:بیا دفتر کارت دارم
رفتم دفتر .وقتی رفتم دیدم داره با یکی حرف می زنه فکر کنم زنش بود .
تلفنش تموم شد .گفت
یانگ:ا.ت ببین من از تو خوشم اومده تو به نظر من خیلی خوشگلی بیا باهم وارد رابطه بشیم چطوره؟
این پسره چی میگه دیوونه شده فقط چند ساعته که منو دیده در جوابش گفتم
ا.ت:ببینید آقای یانگ من واقعا شما رو درک نمی کنم و اینکه .....من استفا می دم (نمد درست نوشتم یا نه)
یانگ:خیله خب باشه *لبخنده شیطانی
راستش فکر نمی کردم انقدر راحت قبول کنه
ا.ت:خدافظ
یانگ:خدافظ
وسایلامو جمع کردم و رفتم خیلی نارحت شدم ولی خب اگه اونجا می موندم مطمعنن یه اتفاقی می افتاد رفتم خونه ساعت تقریبا ۱۰ بود رفتم خوابیدم
یانگ ویو
هه فکر کردی به این راحتی می زارم از دستم بری عمرا ساعت ۱ رستوران رو بستم و رفتم سمت خونه ی ا.ت آدرسش رو توی پرونده نوشته بود .
وقتی رسیدم از شانس خوبم جای انگشت هاش روی رمز در مونده بود . رمز رو زدم و وارد خونه شدم چراغا خاموش بود یکی رو روشن کردم تا بفهمم چی به چیه
ا.ت ویو
با حس تابش نور چشمامو باز کردم و دیدم چراغ حال روشن شده من قبل از خواب خاموشش کرده بودم._.
خواستم پاشم که کسی وارد اتاق شد جیغی زدن که اومد با یه دستمال دهنم روگرفت خیلی تقلا کردم اما فایده ای نداشت بعد از یک دقیقه چیزی جز سیاهی ندیدم
شر منده این روزا نبودم درسام خیلی سخت شده
الان پارت های دیگه رو می زارم
Part:9
یانگ:همه می تونید برید سر کارتون
وقتی یانگ اون کار رو با من کرد من خیلی ازش ترسیدم و بدم اومد .
داشتم به این فکر می کردم که دلیل اون کارش چی بود که یکی منو صدا زد وقتی برگشتم فهمیدم یانگه گفت
یانگ:بیا دفتر کارت دارم
رفتم دفتر .وقتی رفتم دیدم داره با یکی حرف می زنه فکر کنم زنش بود .
تلفنش تموم شد .گفت
یانگ:ا.ت ببین من از تو خوشم اومده تو به نظر من خیلی خوشگلی بیا باهم وارد رابطه بشیم چطوره؟
این پسره چی میگه دیوونه شده فقط چند ساعته که منو دیده در جوابش گفتم
ا.ت:ببینید آقای یانگ من واقعا شما رو درک نمی کنم و اینکه .....من استفا می دم (نمد درست نوشتم یا نه)
یانگ:خیله خب باشه *لبخنده شیطانی
راستش فکر نمی کردم انقدر راحت قبول کنه
ا.ت:خدافظ
یانگ:خدافظ
وسایلامو جمع کردم و رفتم خیلی نارحت شدم ولی خب اگه اونجا می موندم مطمعنن یه اتفاقی می افتاد رفتم خونه ساعت تقریبا ۱۰ بود رفتم خوابیدم
یانگ ویو
هه فکر کردی به این راحتی می زارم از دستم بری عمرا ساعت ۱ رستوران رو بستم و رفتم سمت خونه ی ا.ت آدرسش رو توی پرونده نوشته بود .
وقتی رسیدم از شانس خوبم جای انگشت هاش روی رمز در مونده بود . رمز رو زدم و وارد خونه شدم چراغا خاموش بود یکی رو روشن کردم تا بفهمم چی به چیه
ا.ت ویو
با حس تابش نور چشمامو باز کردم و دیدم چراغ حال روشن شده من قبل از خواب خاموشش کرده بودم._.
خواستم پاشم که کسی وارد اتاق شد جیغی زدن که اومد با یه دستمال دهنم روگرفت خیلی تقلا کردم اما فایده ای نداشت بعد از یک دقیقه چیزی جز سیاهی ندیدم
شر منده این روزا نبودم درسام خیلی سخت شده
الان پارت های دیگه رو می زارم
۶.۹k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.