توی اتاق نشسته بودم و داشتم از پنجره به بیرون نگاه می کرد
توی اتاق نشسته بودم و داشتم از پنجره به بیرون نگاه می کردم ، توو فکر بودم که یکدفعه احساس کردم همین شیشه ی شفاف هم حائلیست بین من و اون همه زیبایی ِ بیرون.
این فکر به سرم زد که اگه چندتا از برگ های رنگارنگم رو به شیشه بچسبونم اون دیگه نه تنها حائل نیست بلکه خودش پلی میشه بین من و تمام اون زیبایی هایی که بیرون وجود داره
#عاشقانه
این فکر به سرم زد که اگه چندتا از برگ های رنگارنگم رو به شیشه بچسبونم اون دیگه نه تنها حائل نیست بلکه خودش پلی میشه بین من و تمام اون زیبایی هایی که بیرون وجود داره
#عاشقانه
۱۶.۱k
۰۳ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.