Part

Part ¹²⁵
ا.ت ویو:
بین زمین و آسمون بودیم..دورتا دورمون سیاهی مطلق بود...بدجور خسته و گیج بودم..چشمام سنگین شده بودن ولی نمیتونستم بخوابم..با دستم چشمامو کمی فشار دادم..مهماندار غذا رو اورد..ذره ای از غذارو خوردم..هیچ میلی نداشتم..با صدای جونگ کوک نگاهمو به سمتش داد
کوک:خسته بنظر میایی
حرفشو تایید کردم و گفتم
ا.ت:اره خستمه ولی نمیتونم بخوابم
جونگ کوک از جاش بلند شد و اومد سمتم
کوک:بیاد دنبالم
از جام بلند شدم و دنبالش رفتم..داشت به انتهای جت میرفت..گیج شده بودم..برای چی باید منو ببره انتهای جت؟
با باز کردن دری متوجه کارش شدم..یه اتاق اونجا بود..تختی تقریبا بزرگ داخل اتاق بود..جونگ کوک دستشو به کمرم رسوند و منو به داخل اتاق فرستاد..
کوک:اینجا میتونی استراحت کنی..کنار تخت هم قرص هست اگه لازم میدونی میتونی بخوری
لبخنده قدردانی بهش زدم..اون هم لبخند زد و ادامه داد
کوک:من بیرونم اگه کاری باهام داشتی فقط صدام کن..
سرم رو تکون داد..جونگ کوک رفت و من توی اتاق تنها شدم..سمت تخت رفتم و روش نشستم..جکتی که تنم بود رو در اوردم..زیرش یه تیشرت سفید پوشیده بودم..کفشام رو هم دراورم..نگاهی به میز کنار تخت انداختم..قرص ها توی جعبه ای شفاف چیده شده بودن و کنارش بطری اب بود..قرص خواب رو از داخل جعبه بر داشتم و داخل دهنم گذاشتم..بعد از اون بطری اب رو باز کردم و اب خوردم..روی تخت دراز شدم..به مرور چشمام داشت خسته میشد..چشمام روی هم افتادن..نیاز به استراحت داشتم..پس اجازه دادم ذهنم اروم بشه.‌.خوابم برد و دیگه متوجه چیزی نشدم

جونگ کوک ویو:
روی صندلی نشستم..دست هامو به پشت سرم بردم و قفل کردم..ذهنم درگیر بود..درگیر اینکه اگر تهیونگ متوجه اومدنمون بشه قراره چیکار کنه..جیمین هم همراه تهیونگ رفته بو آلمان و میدونست قراره بیاییم ولی تهیونگ چیزی از اومدنمون نمی‌دونست..چشمامو بستم..افکارم آشفته بود‌..بطری اب رو برداشتم و چند جرعه ازش رو خوردم..نفسمو بیرون دادم..هدفون رو روی گوشم گذاشتم و آهنگ گوش کردم..


ا.ت ویو:
چشمام رو از هم فاصله دادم..هوا تقریبا روشن شده بود..روی تخت نشستم و از پنجره کوچیک جت نگاهی به بیرون انداختم..ابر های سفید زیر پاهامون قرار داشتن..نور صورتی رنگی به ابرها برخورد میکرد‌..خودم رو به لبه تخت رسوندم..دمپایی راحتی که آورده بودم رو پوشیدم و سمت در رفتم..در رو باز کردم و نگاهی به اطراف انداختم..جونگ کوک روی یکی از صندلی ها خوابیده بود..نگاهمو از گرفتم و سمت دستشویی رفتم..آبی له صورتم زدم تا سرحال بشم‌..صورتم رو خشک کردم و از دستشویی بیرون رفتم..با قدم های اروم سمت صندلی که از قبل روش نشسته بودم رفتم و نشستم..از پنجره نگاه بیرون کردم آسمون آبی با ابر های سفید بود...


ادامه دارد🌙
دیدگاه ها (۳۸)

Part ¹²⁶ا.ت ویو:بعد از ¹⁷ ساعت پرواز طولانی بلاخره به آلمان ...

Part ¹²⁷ا.ت ویو:با صدای جونگ کوک از فکر بیرون اومدم..ا.ت:چیز...

Happy birthday man 🫴🏻💫

Part ¹²⁴ا.ت ویو:جت شروع کرد به طی کردن باند پرواز تا در جای ...

Part ¹²⁸ا.ت ویو:غذا که تموم شد...خودم رو به مبل تکیه دادم..ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط