تا درخت بعدی
تا درخت بعدی
چیزی نمانده بود
فقط چند دقیقهی نابِکار
از جداییهای گذشته
روی شانهها، بازوها، و خط اُفق چشمانم
زنگ زده بود
باید کمی از آهن بودن،ذوب میشدم.
باید نام تو را
مثل پرندهای بیجفت
تکرار میکردم
باید به درخت تن میدادم
و سیب میشدم
تو گناه را دوست داری
و من دلیل گناه شدن را
#alireza.mashregi62
@alireza.mashregi62
چیزی نمانده بود
فقط چند دقیقهی نابِکار
از جداییهای گذشته
روی شانهها، بازوها، و خط اُفق چشمانم
زنگ زده بود
باید کمی از آهن بودن،ذوب میشدم.
باید نام تو را
مثل پرندهای بیجفت
تکرار میکردم
باید به درخت تن میدادم
و سیب میشدم
تو گناه را دوست داری
و من دلیل گناه شدن را
#alireza.mashregi62
@alireza.mashregi62
۵۹۵
۰۴ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.