p125
p125
تارا-مرسی
زهرا-قربونت برم خجالت نداره که من پسرخودم ومیشناسم
تارا-لبخندی زدم تو دلم خدا خدا میکردم علی و تنها گیر نیارم
زهرا-حالا چندوقتشه
تارا-1ماه
زهرا-شناسنامه رو چیکار میکنید
باید عقد و زودتر بندازیم دیگه
علی-صیغه محرمیت خوندیم
زهرا-نچ نچ چه گوه خوریااا
علی-مامان
زهرا-خوب حالا بعد شام بشینیم
زودتر تاریخ هارو اوکی کنیم
اینا دیگه برن سرخو نه زندگیشون
رویا-خوب تارا بیا کمک غذاهارو بشینم
زهرا-نه از این دیگه نباید کارکشید
علی-بیا ببین هعی میگی اینم ازخوبیای مامان شدن
نیکا-تودیگه حرف نزن علی اه
علی-چراهمتون من و اذیت میکنید
تارا-حقته چون
پارسا-راس میگه
علی-پارسااا تودیگه چار
پارسا-من همیشه طرف حثم
علی-ای بابا
....
تارا-خودم و پرت کردم رو تخت
همچی بلا خره تموم شد
نگاهی به حلقم کردم لبخندی اومد روصورتم
چقد قشنگ این بهم رسیدنا
کاش آرام هم بود
کاش راحت تر میرسیدم
ولی به هرحال بابت همچی خوشحالم
نمیدونم چطوری خداروشکرکنم
گوشیم و برداشتم و
به علی زنگ زدم
علی-جونم
تارا-چطولی باباییم
علی-خوبم قند عسل من
چقد خوشگل شده بودی تو
تارا-مرسی
علی-خوب همه رو حریف من کردیااا
تارا-بله دیگهه
اینکارعه ایم
راستی خوبه سپهرونیاوردین
علی-وای تارا اونقد میس کال زده هااا
یعنی من موندم برای این پسر
تارا-بچه
اقا گناه داره
وای بنظرت میارو براش بگیریم
علی-نمیدونم بنظرم کاپل خوبی میشن دیگه
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
تارا-مرسی
زهرا-قربونت برم خجالت نداره که من پسرخودم ومیشناسم
تارا-لبخندی زدم تو دلم خدا خدا میکردم علی و تنها گیر نیارم
زهرا-حالا چندوقتشه
تارا-1ماه
زهرا-شناسنامه رو چیکار میکنید
باید عقد و زودتر بندازیم دیگه
علی-صیغه محرمیت خوندیم
زهرا-نچ نچ چه گوه خوریااا
علی-مامان
زهرا-خوب حالا بعد شام بشینیم
زودتر تاریخ هارو اوکی کنیم
اینا دیگه برن سرخو نه زندگیشون
رویا-خوب تارا بیا کمک غذاهارو بشینم
زهرا-نه از این دیگه نباید کارکشید
علی-بیا ببین هعی میگی اینم ازخوبیای مامان شدن
نیکا-تودیگه حرف نزن علی اه
علی-چراهمتون من و اذیت میکنید
تارا-حقته چون
پارسا-راس میگه
علی-پارسااا تودیگه چار
پارسا-من همیشه طرف حثم
علی-ای بابا
....
تارا-خودم و پرت کردم رو تخت
همچی بلا خره تموم شد
نگاهی به حلقم کردم لبخندی اومد روصورتم
چقد قشنگ این بهم رسیدنا
کاش آرام هم بود
کاش راحت تر میرسیدم
ولی به هرحال بابت همچی خوشحالم
نمیدونم چطوری خداروشکرکنم
گوشیم و برداشتم و
به علی زنگ زدم
علی-جونم
تارا-چطولی باباییم
علی-خوبم قند عسل من
چقد خوشگل شده بودی تو
تارا-مرسی
علی-خوب همه رو حریف من کردیااا
تارا-بله دیگهه
اینکارعه ایم
راستی خوبه سپهرونیاوردین
علی-وای تارا اونقد میس کال زده هااا
یعنی من موندم برای این پسر
تارا-بچه
اقا گناه داره
وای بنظرت میارو براش بگیریم
علی-نمیدونم بنظرم کاپل خوبی میشن دیگه
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
۲.۴k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.