بعد از کلاس های کسل کننده ی ساعت آخر برام دلچسب بود زنگ

بعد از کلاس های کسل کننده ی ساعت آخر برام دلچسب بود، زنگ ادبیات . آقای گودرزی وقتی وارد کلاس شد با چند بیت زیبا کلاسش رو شروع کرد شیوه ی درس دادن، نوع نوشتنش روی تابلو با بقیه معلم ها فرق داشت . شعر های کتاب را با تمام وجود و با لحنی دلنشین بیان می کرد طوری که فکر می‌کردیم خود شاعر برایمان شعر می خواند. سکوت بچه ها نشان دهنده این بود که همه شیفته ادبیات شدند.
و بعد اتمام درس گفت خوب حالا نوبت تکلیف شماست امروز 16 مهر ست و تا 7 آبان از شما 27 خاطره میخوام . این کار خلاف انتظار بچه ها بود همه شروع کردن به اعتراص کردن ولی من خوشحال بودم چون از وقتی یادم میاد تمام اتفاقات خانواده رو می نوشتم البته قلم خوبی نداشتم ولی این ی فرصت خوبه که خودمو محک بزنم #آریامحتشم
دیدگاه ها (۳)

#مهربانیتو ایستگاه اتوبوس نشسته بودم مرد نابینایی با عصای سف...

اگر #بیشعورها عاشق می شوند فقط به یک دلیل است:می خواهند در ه...

#ترس_رهایی2 #ادامه_واقعی مریم با ناراحتی گفت آره چند روزه ای...

#ترس_رهایی1 #واقعی .صبح با صدای زنگ در از خواب بیدار شدم ،خو...

چند پارتی 🤍🖤جین هه : دختری ساکت و آروم و سرد که توی مدرسه هس...

پارت سوم قصه بی نام و نشان

ملکه قلبم پارت۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط