شعله دارم میکشم در تب


شعله دارم میکشم در تب،
نمی فهمی چرا؟

تاب بی ماهی ندارد شب،
نمی فهمی چرا؟

اهل آه و ناله کردن نیستم
جان من است

اینکه هر دم می رسد برلب
نمی فهمی چرا؟

#حسین_زحمتکش
دیدگاه ها (۱)

صنما، به دلنوازی نفسی بگیر دستمکه ز دیدن تو بی‌هوش و ز گفتن ...

گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش! معشوقه بودن است و «بریز ...

در صدا کردنِ نام تویک «کجایی؟» پنهان است یک «کاش می بودی» ی...

زلف آن است که بی شانه دل از جا ببرد... #شهریار

ای نسیم صبح دم،یارم کجاست؟غم ز حد بگذشت،غمخوارم کجاست؟ وقت ک...

تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال#قیصر_امین_پور کوله باریست پر ...

Me:)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط