پارت۵
#شیطان_درون_من
#پارت_پنج
وقتی چشمامو باز کردم دیدم که توی یه انباری ام کخ همه جا تاریک و یهو یکی اومد جلو و برق ها رو روشن کرد که دیدم همونی که اون شب زدمش یه نیش خند زدم و گفتم تو که باز پیدات شد گفت
(علامت کوک~)
~خوشبختم من کوکم(منم عباس آقام😂)
بعد از تموم شدن حرفش دیدم یکی داره از پله ها میاد پایین یکم که دقت کردم دیدم یه مرده که داره میاد پایین
(علامت تهیونگ_)
_های ات فک کنم من و یاد بیاد
+ولی متاسفانه نمیشناسمت
_من آقای کیم تهیونگ هستم بزرگ ترین مافیا
+و البته کوچک تر از پدرم
یهو با دستش زد تو دهنم که یه پوزخند زدم
+چیه چرا بهت بر خورد
_حیف که شبیه شی وگرنه همین الان میکشتمت
+شیبال
بعد از تموم شدن حرفم رو به جونگ کوک گفت بیاریدش تو اتاقم بعد اینکه رفت کوک دستمو وا کرد و سریع یه زیر پایی انداختم که افتاد زمین و تفنگشو برداشتم و زدم تو سرش که بیهوش شد
باید میفهمیدم اینجا چه خبره
سریع اون و به عنوان گروگان گرفتم و رفتم بالا که دیدم تهیونک هنوز وارد اتاقش نشده که داد زدم
+هوی یابو
_چی
+چیه چرا شکه شدی
یهو تفنگشو در آورد و به کوک تیر زد.با این حرکتش شوکه شدم بعد تفنگشو گرفت سمتم که منم همون کارو کردم بعد تفنگشو آورد پایین و گفت
_من نمیخوام بهت آسیبی بزنم
+خوب به عنم
بعد بهش شلیک کردم که جاخالی داد و بادیگاردش بهم شلیک کرد که افتادم زمین و...
همچنان خماری یاع یاع یاع...😂😝
#پارت_پنج
وقتی چشمامو باز کردم دیدم که توی یه انباری ام کخ همه جا تاریک و یهو یکی اومد جلو و برق ها رو روشن کرد که دیدم همونی که اون شب زدمش یه نیش خند زدم و گفتم تو که باز پیدات شد گفت
(علامت کوک~)
~خوشبختم من کوکم(منم عباس آقام😂)
بعد از تموم شدن حرفش دیدم یکی داره از پله ها میاد پایین یکم که دقت کردم دیدم یه مرده که داره میاد پایین
(علامت تهیونگ_)
_های ات فک کنم من و یاد بیاد
+ولی متاسفانه نمیشناسمت
_من آقای کیم تهیونگ هستم بزرگ ترین مافیا
+و البته کوچک تر از پدرم
یهو با دستش زد تو دهنم که یه پوزخند زدم
+چیه چرا بهت بر خورد
_حیف که شبیه شی وگرنه همین الان میکشتمت
+شیبال
بعد از تموم شدن حرفم رو به جونگ کوک گفت بیاریدش تو اتاقم بعد اینکه رفت کوک دستمو وا کرد و سریع یه زیر پایی انداختم که افتاد زمین و تفنگشو برداشتم و زدم تو سرش که بیهوش شد
باید میفهمیدم اینجا چه خبره
سریع اون و به عنوان گروگان گرفتم و رفتم بالا که دیدم تهیونک هنوز وارد اتاقش نشده که داد زدم
+هوی یابو
_چی
+چیه چرا شکه شدی
یهو تفنگشو در آورد و به کوک تیر زد.با این حرکتش شوکه شدم بعد تفنگشو گرفت سمتم که منم همون کارو کردم بعد تفنگشو آورد پایین و گفت
_من نمیخوام بهت آسیبی بزنم
+خوب به عنم
بعد بهش شلیک کردم که جاخالی داد و بادیگاردش بهم شلیک کرد که افتادم زمین و...
همچنان خماری یاع یاع یاع...😂😝
۲.۴k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.