پارت۷

شیطان_درون_من
#پارت_هفت

که یهو پام پیچ خورد و داشتم میافتادم چشمامو بستم دیدم انگار رو هوا معلقم بعد که چشمامو باز کردم دیدم تهوینگ منو گرفته بهش لبخند زدم بعد پامو از گردنش رد کردم و برگردون زدم و از بغلش اومدم بیرون اینبار اون داشت می افتاد که از یقیه لباسش گرفتم(عکس لباس تهیونگ رو میزارم)و دوباره تفنگ رو گذاشتم رو سرش بعد گفتم
+راهتو ادامه
_چشم خانوم کیم
+خواب دیدی خیر باشه
بعد چیزی نگفت و راهشو ادامه داد وقتی رفتم بیرون دیدم شوگا تو حیاط اومد به تهیونگ بگه رئیس سلا... که با تفنگ دستم زدم تو قلبش و افتاد زمین بعد که تهیونگ داشت داد میزد شوگا گفتم(راستی تهیونگ به کوک شلیک کرد اون ساختگی بود کوکم زنده اس)
+دهنتو ببند تا توام نکشتم
_بعدا به حسابت میرسم
دیدم که نمیتونم با ماشین برونم با این پام رو بهش گفتم
+موتور داری
_برای چی
+عمم سفارش داده براش ببرم
بعد به گوشه حیاط اشاره کرد که رفتیم بعد تفنگو طرفش گرفتم و سوار شدم بعد گفتم
+در و بار کن
بدون هیچی و هوچی در و باز کرد بعد اینکه داشتم میرفتم گفت
_هیجا نمیتونی قایم شی من پیدات میکنم
+انگشت وسطمو براش بالا آوردم و رفتم خونه که دیدم کوک افرادش تو خونمن که کوک گفت
~به خانوم ات بهتره با پای خودت بیای

بعد دیدم که تهیونگ بهش زنگ زد سریع گوشی رو گرفتم و تفنگو گرفتم طرفش
_کوک چیشد گرفتیش
+مثل اینکه هنوز نه آقای کیم
_ات چی
+بجم بگو از جون من چی میخوای وگرنه داداش خوشگلت رد میکشم
_تو از کجا میدونی داداشم
+تو بزرگ ترین مافیا ی جهانی همه میشناستت احمق خان
_به من نگو احمق
+یک
_تو نمیتونی اینکارو کنی
+دو
_باشه باشه میگم
+زود
_تو شبیه...


خماری یاع یاع یاع...🤣😝
دیدگاه ها (۰)

پارت۱۱

پارت۱۲

پارت۶

پارت۵

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط