فرانک
#فرانک
#شاهنامه
در شاهنامه، فرانک مادر فریدون و همسر آبتین است.
فرانک با همسرش در دهکدهای با کشاورزی میزیستند. همسرش آبتین به دست ضحاک کشته و مغزش خوراک مارهای ضحاک شد. ضحاک با خوابی که دیده بود که پایان کارش به دست فریدون است، در جستجوی اوست تا او را نیز از بین ببرد. فرانک از بیم روزبانان ضحاک فرزند را به مرغزاری که گاو پرمایه در آن بود برد و فرزندش را به دشتبانی سپرد تا از آزار ضحاک در امان بماند و از او خواست که فریدون را با شیر گاو پرمایه بپرورد. پس از سه سال فرانک، کودک را از دشتبان گرفت تا جانش را در امان دارد و با فرزندش در کوه البرز به پیرمرد پارسایی پناه برد تا فریدون بالید و بزرگ شد.
زنی بود آرایش روزگار
درختی کزو فرّ شاهی به بار
فرانک بدش نام و فرخنده بود
به مهر فریدون دل آکنده بود
چو آگاهی شوی بشنود زن ز بی دادها
، بر سرش آمدندوان، داغ دل، خسته روزگار
همی رفت پویان سوی مرغزار
فرانک دیر زمانی پس از پیروزی فریدون بر ضحاک از پیروزی او بی خبر بود و چون از این پیروزی فرزندش آگاه شد به بخشیدن مال به نیازمندان پرداخت و جشنها ساخت و میهمانیها داد و گنجینههای نهان را گشود و به نزد فریدون فرستاد و فریدون مادر خود را بسیار ستود.
در بندهشن چنین آمده که مادر فریدون، فرانک نام داشت و دختر یکی از تورانیان بود و فر کیانی از یک نی که در دریاچه ووروکش رسته بود به گاو سحرناکی که از آنِ پدر فرانک بود، حلول کرد و به وسیله شیر آن گاو، نخست به فرانک و آن گاه به فریدون رسید.
#شاهنامه
در شاهنامه، فرانک مادر فریدون و همسر آبتین است.
فرانک با همسرش در دهکدهای با کشاورزی میزیستند. همسرش آبتین به دست ضحاک کشته و مغزش خوراک مارهای ضحاک شد. ضحاک با خوابی که دیده بود که پایان کارش به دست فریدون است، در جستجوی اوست تا او را نیز از بین ببرد. فرانک از بیم روزبانان ضحاک فرزند را به مرغزاری که گاو پرمایه در آن بود برد و فرزندش را به دشتبانی سپرد تا از آزار ضحاک در امان بماند و از او خواست که فریدون را با شیر گاو پرمایه بپرورد. پس از سه سال فرانک، کودک را از دشتبان گرفت تا جانش را در امان دارد و با فرزندش در کوه البرز به پیرمرد پارسایی پناه برد تا فریدون بالید و بزرگ شد.
زنی بود آرایش روزگار
درختی کزو فرّ شاهی به بار
فرانک بدش نام و فرخنده بود
به مهر فریدون دل آکنده بود
چو آگاهی شوی بشنود زن ز بی دادها
، بر سرش آمدندوان، داغ دل، خسته روزگار
همی رفت پویان سوی مرغزار
فرانک دیر زمانی پس از پیروزی فریدون بر ضحاک از پیروزی او بی خبر بود و چون از این پیروزی فرزندش آگاه شد به بخشیدن مال به نیازمندان پرداخت و جشنها ساخت و میهمانیها داد و گنجینههای نهان را گشود و به نزد فریدون فرستاد و فریدون مادر خود را بسیار ستود.
در بندهشن چنین آمده که مادر فریدون، فرانک نام داشت و دختر یکی از تورانیان بود و فر کیانی از یک نی که در دریاچه ووروکش رسته بود به گاو سحرناکی که از آنِ پدر فرانک بود، حلول کرد و به وسیله شیر آن گاو، نخست به فرانک و آن گاه به فریدون رسید.
۳.۵k
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.