🦋ساعت هشت بدون هیچ اثری از خستگی و بی خوابی راهی بیت رهبر
🦋ساعت هشت بدون هیچ اثری از خستگی و بی خوابی راهی بیت رهبر شد. وقتی برگشت سر از پا نمی شناخت. گفت:《 حاج خانوم نمیخوای ساکم راببندی؟ 》
گفتم: 《 به روی چشم حاج آقا، اما شما انگار توشه ات رو برداشتی. 》
🦋لبخندی آمیخته با هیجان زد و گفت: 《 آره؛ مزد این دنیایی ام را امروز از حضرت آقا گرفتم، ایشون فرمودند: 《 آقای همدانی، توی چهار سالی که شما توی سوریه بودین، به اسم دعاتون می کردم. 》
🦋در حالی که جای وصیت نامه اش را نشان می داد، گفت: 《 حس می کنم خدا هم ازم راضی شده. 》
دلم هُرّی ریخت، پرسیدم: 《 یعنی چی که خدا ازت راضی شده؟! 》......
#خداحافظ_سالار
#سردار_شهید_همدانی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
گفتم: 《 به روی چشم حاج آقا، اما شما انگار توشه ات رو برداشتی. 》
🦋لبخندی آمیخته با هیجان زد و گفت: 《 آره؛ مزد این دنیایی ام را امروز از حضرت آقا گرفتم، ایشون فرمودند: 《 آقای همدانی، توی چهار سالی که شما توی سوریه بودین، به اسم دعاتون می کردم. 》
🦋در حالی که جای وصیت نامه اش را نشان می داد، گفت: 《 حس می کنم خدا هم ازم راضی شده. 》
دلم هُرّی ریخت، پرسیدم: 《 یعنی چی که خدا ازت راضی شده؟! 》......
#خداحافظ_سالار
#سردار_شهید_همدانی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
۱.۳k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.