آقا طلبید

آقا طلبید...
یک بلیط
باز یک حال عجیب
پر شده از رنگ حرم
رنگ یک اذن ورود
رنگ یک گنبد زرد
هر حیاطی یک حوض، پر ز آب کوثر
و وضو بر لب حوض
باز هم اذن ورود
یک قدم تا مقصود
در همین حین میان رویا
ناگهان بغض مرا می گیرد
گویی انگار مشرف شده ام
به خودم می آیم
چند روزی به سفر هست هنوز …
.
تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد
ناگهان بر دل آلوده ی من شور افتاد
اولین بار که دیدم حرمت را گفتم
ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد
.
به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام
دل تو رامی طلبد ، دیده تو را می جوید !
.
از کار من گره نگشاید کسی مگر
دست گره گشای تو یا ثامن الحجج (ع)
.
ما را کرمش داد ز هر غصه نجات
بر معرفت و مرام سلطان صلوات

راهیه شهر سلطانم، نایب الزیاره همه دوستای بامعرفت...
#مژگان
دیدگاه ها (۹۸)

سلاااام من برگشتمنایب الزیاره همتون بودم؛ هم واستون نماز خون...

دیشب بهش گفتم رابطه مون عادی نیست، دوستی نیست، من میترسمگفت ...

بیخودی نیست که اسم گل ها را از اسم زن ها انتخاب کرده اند ، م...

من از تبُ تابِ "بهار" افتاده ام..می شود "نو برانه ی" تابستان...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط