راستش.. هیچوقت به این فکر نکردم چجور ادمی هستم!مورد پسنده
راستش.. هیچوقت به این فکر نکردم چجور ادمی هستم!مورد پسنده بقیه هستم یا نه!فکر نکردم چون برام مهم نبود!!
مهم نبود که از دید و نگاهِ اونا چجور ادمی هستم!خوبم یا بد،نمیخواستم خودمو به کسی ثابت کنم!نمیخواستم برای حرفایِ بی ارزش مردم خودمو عوض کنم!
چرا؟چون در واقعه هیچوقت برام مهم نبود که وقتی جای هستم یا جای میرم با اون نگاه های مُخشون با اون رفتار های مزخرفشون چی دارن فکر میکنند درموردم چجوری تو دلشون قضاوتم میکنند... از ادمایِ فوضول که سرشون فقط تو زندگی دیگرانِ نفرت داشتم!انقد این ادما زیاد بودن تو زندگیم که هروقت میدیدمشون انگار که یکی دست گذاشته تو حلقم و بزور میخواد که تو رویه این ادما بالا بیارم! ادما معمولا سه دسته اند: مهربون،خشن،بی رحم، اینکه میگن باهرکی مثلِ خودش رفتار کن.. رو قبول دارم!ولی تو شطرنج این بازی همیشه اونی که بی رحم ترِ برندس!
بچه بودم وقتی می دیدم یکی بامهربونی هی قربون صدقه ام میره خسته میشدم یه حس سر در گم داشتم خوشم نمیومد از مهربونی زیادی!دیدی که میگن انقد بدی دیدم که مهربونی زیاد عصبیم میکنه!!خو راست گفتن از بچگی چیزایِ بد و دوست داشتم خشنود و دوست داشتم همیشه فیلمایِ خشن اَ اونایی که فقط بزن بزن بود و می دیدم و کیف میکردم!از اینکه یکی اونقدر قویِ یکی ضعیف هیچ کاری نمیتونه انجام بده و نمیتونه از خودش دفاع کنِ همیشه رقیب مقابلش همونی که قوی ترِ شکستش میداد خرِ کیف می کردم!از ضعیف بودنشون لذت میبرم و همیشه دوست داشتم وقتی بزرگ شدم یکی بشم مثلِ اون ادم قویِ که همه رو شکست میده به خودم قول دادم همیشه قوی باشمو حتی اگه شده ادا به قوی بودن کنم و هیچوقت شکست نخورم!! بزرگتر که شدم هنوز سر قولم بودم گذشت،گذشت،یه شب انقد تو خودم ریخته بودم که انگار ده بیست تا بچه داشتم یهو بخودم اومدم.. دیگه نتونستم سر قولم بمونم از اون شب به بعد فقط اَدا بود فقط اِدعا به قوی بودن میکردم از اون شب که قولم و شکوندم! بدقولی هام شروع شدن انگار تازه به دنیا اومدم!از اون شب لعنتی چیزی یاد نمیاد فقط اینو خوب یادمه دیگه اون ادم خوش قول نبودم!بعد اون شب هر دفعه اشتباه اومدم،هی تکرارشون میکردم انگار به اشتباهاتم افتخار میکردم!دیگه حتی اون ادمی نبودم که حتی ادعا کنِ که قویِ من شکست خورده بودم و نخواستم باورکنم برام سخت بود خیلی سخت بود!که چرا شدم همون ادمی که تو بچگیم ازش بدم میومد ازضعیف بودن لذت میبرد ازینکه یکی ضعیف باشه خوشحال میشدم،الان لذت میبرم؟؟الان خوشحالم؟؟نه نه نه من دیگه اون بچه نیستم دیگه اون بچه مغرور که از شکست خوردنِ دیگران لذت میبرد نیستم!ولی هنوز همونقدر بی رحم بودم هنوزم عاشقِ فیلمایِ خشن بودم!همونی که باهیجان دستاشو به هم میزد و میگفت ایول بزن محکمتر بزن!
الانم عاشقِ اینم که تو رویِ این دنیا بلند بلند فریاد بزنم با همون هیجان بگم بزن بزن محکمتر بزن ایول بزن ،ببینم تا کجا میخوای پیش بری ببینم چجوری میخوای خستم کنی!تاحالا عاشق شدین!!! اَ این عشق دو روزا هاا نه! ازاینکه وقتی صبح از خواب پا میشی قلبت فقط به عشق اون بتپه! اَ این عشقا تا حالا عاشقِ خدا شدین!!من شدم عاشقشم اون قدری که وقتی صبح پا میشم از خواب فقط قلبم بخاطر اون میزنه اونقدری که هر لحظه بهش بدونِ بی پروا میگم دوست دارم دوست دارم دوست دارم خدا!!!مرسی که دارمت خدایا میشنوی،میبینی،که چقدر دوست دارم اره؟! تو بهم یاد دادی که من هرچقدرم قوی باشم این زندگی قوی تره اعتراف میکنم واقعا قویِ و من زورم بهش نرسید اون منو شکست داد ولی خدا ببین منو من هنوزم سرِپام اونم فقط فقط به عشق تو چون فقط به تو ایمان دارم خدایا تنهام نزار هیچوقت!💙
مهم نبود که از دید و نگاهِ اونا چجور ادمی هستم!خوبم یا بد،نمیخواستم خودمو به کسی ثابت کنم!نمیخواستم برای حرفایِ بی ارزش مردم خودمو عوض کنم!
چرا؟چون در واقعه هیچوقت برام مهم نبود که وقتی جای هستم یا جای میرم با اون نگاه های مُخشون با اون رفتار های مزخرفشون چی دارن فکر میکنند درموردم چجوری تو دلشون قضاوتم میکنند... از ادمایِ فوضول که سرشون فقط تو زندگی دیگرانِ نفرت داشتم!انقد این ادما زیاد بودن تو زندگیم که هروقت میدیدمشون انگار که یکی دست گذاشته تو حلقم و بزور میخواد که تو رویه این ادما بالا بیارم! ادما معمولا سه دسته اند: مهربون،خشن،بی رحم، اینکه میگن باهرکی مثلِ خودش رفتار کن.. رو قبول دارم!ولی تو شطرنج این بازی همیشه اونی که بی رحم ترِ برندس!
بچه بودم وقتی می دیدم یکی بامهربونی هی قربون صدقه ام میره خسته میشدم یه حس سر در گم داشتم خوشم نمیومد از مهربونی زیادی!دیدی که میگن انقد بدی دیدم که مهربونی زیاد عصبیم میکنه!!خو راست گفتن از بچگی چیزایِ بد و دوست داشتم خشنود و دوست داشتم همیشه فیلمایِ خشن اَ اونایی که فقط بزن بزن بود و می دیدم و کیف میکردم!از اینکه یکی اونقدر قویِ یکی ضعیف هیچ کاری نمیتونه انجام بده و نمیتونه از خودش دفاع کنِ همیشه رقیب مقابلش همونی که قوی ترِ شکستش میداد خرِ کیف می کردم!از ضعیف بودنشون لذت میبرم و همیشه دوست داشتم وقتی بزرگ شدم یکی بشم مثلِ اون ادم قویِ که همه رو شکست میده به خودم قول دادم همیشه قوی باشمو حتی اگه شده ادا به قوی بودن کنم و هیچوقت شکست نخورم!! بزرگتر که شدم هنوز سر قولم بودم گذشت،گذشت،یه شب انقد تو خودم ریخته بودم که انگار ده بیست تا بچه داشتم یهو بخودم اومدم.. دیگه نتونستم سر قولم بمونم از اون شب به بعد فقط اَدا بود فقط اِدعا به قوی بودن میکردم از اون شب که قولم و شکوندم! بدقولی هام شروع شدن انگار تازه به دنیا اومدم!از اون شب لعنتی چیزی یاد نمیاد فقط اینو خوب یادمه دیگه اون ادم خوش قول نبودم!بعد اون شب هر دفعه اشتباه اومدم،هی تکرارشون میکردم انگار به اشتباهاتم افتخار میکردم!دیگه حتی اون ادمی نبودم که حتی ادعا کنِ که قویِ من شکست خورده بودم و نخواستم باورکنم برام سخت بود خیلی سخت بود!که چرا شدم همون ادمی که تو بچگیم ازش بدم میومد ازضعیف بودن لذت میبرد ازینکه یکی ضعیف باشه خوشحال میشدم،الان لذت میبرم؟؟الان خوشحالم؟؟نه نه نه من دیگه اون بچه نیستم دیگه اون بچه مغرور که از شکست خوردنِ دیگران لذت میبرد نیستم!ولی هنوز همونقدر بی رحم بودم هنوزم عاشقِ فیلمایِ خشن بودم!همونی که باهیجان دستاشو به هم میزد و میگفت ایول بزن محکمتر بزن!
الانم عاشقِ اینم که تو رویِ این دنیا بلند بلند فریاد بزنم با همون هیجان بگم بزن بزن محکمتر بزن ایول بزن ،ببینم تا کجا میخوای پیش بری ببینم چجوری میخوای خستم کنی!تاحالا عاشق شدین!!! اَ این عشق دو روزا هاا نه! ازاینکه وقتی صبح از خواب پا میشی قلبت فقط به عشق اون بتپه! اَ این عشقا تا حالا عاشقِ خدا شدین!!من شدم عاشقشم اون قدری که وقتی صبح پا میشم از خواب فقط قلبم بخاطر اون میزنه اونقدری که هر لحظه بهش بدونِ بی پروا میگم دوست دارم دوست دارم دوست دارم خدا!!!مرسی که دارمت خدایا میشنوی،میبینی،که چقدر دوست دارم اره؟! تو بهم یاد دادی که من هرچقدرم قوی باشم این زندگی قوی تره اعتراف میکنم واقعا قویِ و من زورم بهش نرسید اون منو شکست داد ولی خدا ببین منو من هنوزم سرِپام اونم فقط فقط به عشق تو چون فقط به تو ایمان دارم خدایا تنهام نزار هیچوقت!💙
۴۲.۵k
۰۹ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.