پارت

پارت ۲۹
فصل دوم
جین ائه با نور خورشید که توی چشماش بود از خواب بلند شد کمرش درد داشت و نمیتونست تکون بخوره تهیونگ و جونگکوکی رو دید که کنار تختش خوابیدن یادآوری اتفاقات دیروز اشک از چشاش سرازیر شد
خیلی سعی کرد اروم گریه کنه تا جونگکوک و تهیونگ و بیدار نکنه ولی نمیشد
با صدای گریش تهیونگ و جونگکوک بیدار شدن
هردوشون نگران حالش و میپرسیدن ولی جوابی نمیشنیدن جز گریه
تهیونگ صبرش تموم شد و جین ائه رو در آغوش گرفت که باعث شد به حرف بیاد
جین ائه:من چرا انقدر بدبختم اخه همه چیزمو از دست دادم چی باقی مونده برام جز غم و غصه و ناراحتی و افسردگی دیگه نمیکشم نمیخوام زندگی کنم(گریه)
تهیونگ:نه اینجوری حرف نزن همه اینا تقصیر منه من متاسفم
جونگکوک با ناراحتی جفتشون و نگاه میکرد و نمیدونست چی بگه به هرحال از علاقه جین ائه به تهیونگ و تهیونگ به جین ائه مطمئن بود
جین ائه همینطور مثل ابر بهاری توی بغل تهیونگ گریه میکرد
تهیونگ احساس عجیبی داشت قلبش تند میزد این یعنی چی ولی جین ائه احساس امنیت میکرد و نمیخواست این لحظه تموم بشه
بعد از کلی گریه کردن تونستن جین ائه رو اروم کنن و چون جین ائه درد شدیدی داشت پرستار ارامبخشی رو توی سرمش تزریق کرد که باعث شد اروم بخوابه
تهیونگ به چهره معصوم و زیبای جین ائه نگاه میکرد با این فکرکه چطورتونسته بود همچین دختر مظلوم و ارومی و اذیت کنه و باعث تمام بدبختی های زندگیش بشه از خودش متنفر میشد
با صدای جونگکوک افکارش درهم ریخت
جونگکوک:میخوای چیکار کنی
تهیونگ:نمیدونم
جونگکوک:ای شن چیشد
تهیونگ:براش ۲سال حبس بریدن
جونگکوک:فقط دوسال واقعاکه دوسال خیلی کمه راستی طلاقش دادی
تهیونگ:اهوم ولی من حالا چیکار کنم
جونگکوک:هوفففف هیچ ایده ای ندارم
تهیونگ:بیا کاری کنیم همه چی رو فراموش کنه میخوام ازاول جبران کنم میخوام به بهبودیش کمک کنم میخوام دوباره همون دختره شاد بشه
جونگکوک:پشتتم باهم بهش کمک میکنیم بالاخره تو به اشتباهاتت پی بردی راستی خواهرت چیشد
تهیونگ:چند وقتی یکی به صورت ناشناس همش بهش خون میداده و این به درمان خواهرم خیلی کمک کرد دکترامیگن بزودی خوب میشه
جونگکوک:اها خوبه
..........................
دیدگاه ها (۰)

پارت۳۰فصل دومچند وقت بعد جین ائه مرخص شد حالش بهتر شده بود و...

پارت۳۱فصل دومسانی به آدماش دستور داد که به حساب های شرکت تهی...

پارت۲۸فصل دومتهیونگ سریع ماشین و نگه داشت و با جسم خونی جین ...

پارت۲۷فصل دومجین ائه قبول کرده بود فکر میکرد ای شن از هیچی خ...

black flower(p,253)

ریکشنشون وقتی تو دعوا میزننت و گریه میکنی (درخواستی)نامجون :...

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط