دو پارتی از چانگبین وقتی از سر کار میاد و تحریک شده ولی
دو پارتی از چانگبین: (وقتی از سر کار میاد و تحریک شده ولی تو پریودی و....)
ساعت ۱۰ شب بود و جلو تلویزیون درحال دیدن فیلم موردعلاقت بودی و محوش شده بودی ساعتای حدود ۱۱:۳۰ فیلمت تموم شد و ظرف کوچیک خالی خوراکیت رو گذاشتی رو میز روبه روت و گوشیت رو برداشتی و بعد لمس کردن دکمه روشن گوشیت بلافاصله با ساعت داخل گوشیت رو به رو شدی
ات: اوم؟؟...۱۱:۳۱؟
چانگبین این شبا گفته بود شاید دیر بیاد و سرش شلوغ باشه پس توهم تعجب خاصی نکردی و وسایلای روی میزو جمع کردی گذاشتی آشپزخونه و رفتی برای خوابت آماده بشی
روی تخت دراز کشیده بودی و داشتی با گوشیت ور میرفتی که کم کم چشمات خسته شد و بعد گذاشتن گوشیت رو میز کوچیک بغل تخت به خواب رفتی.
ساعت ۱۲:۲۸ دقیقه بود که چانگبین از سرکار اومده بود اما یکم با رفتار های میشه گفت نگران کننده...
یکم تحریک شده بود...و البته یکم چیز عادی ایه، بعضی اوقات همچین اتفاقی خب معمولیه و اونم هرموقع براش همچین اتفاقی پیش نیومد محل نمیداد و با خواب رفعش میکرد ولی اینبار واقعا میخواست بعد چند شب سکوت، دوباره این شب پرتنش و بیداری رو با عشقش به صدا دربیاره حدس میزد خواب باشی ولی مطمئن بود که تورو هم میتونه مشتاقه اینکار کنه پس آروم اومد داخل اتاق و دید که خوابی لباس بالا تنش رو تک به تک در آورد و اومد آروم رو تخت کنارت دراز کشید، تو به پهلو خوابیده بودی و پشتت بهش بود اونم از پشت بغلت کرد و شروع کرد به نوازش کردن موهات، این باعث شد از خوابت بیدار شی و میدونستی اومده و میخواستی برگردی سمتش که سریع لبشو گذاشت رو لبت و تو از کارش تعجب کردی ولی بعد چند دقیقه واست عادی شد و چشماتو بستی و اونم دستشو برد سمت زیر لباست و یکم شکم لخت و تختتو لمس کرد و ازت جدا شد فاصله صورتش با صورتت خیلی کم بود، طوری که اگر حرف میزد لباش رو حس میکردی و کاملا نفساش که روی صورتت خالی میشد رو میتونستی احساس کنی....چند دقیقه داشتید به هم زل میزدید منتظر کار بعدیش بودی و میخواستی بگی که چرا لباسشو کامل عوض نکرد تا بیاد بخوابه ولی همون لحظه.....
دستشو از لباست درآورد و برد سمت خصوصی ترین قسمت پایین تنت و این باعث شد متوجه بشی که اوضاع خوب نیست
ات: چانگ....
چانگبین: هیسسسسس......
چانگبین: بیب.....میخوامت.... -صدای کاملا خمار- و میدونی که میخوام همکاری کنی...
ساعت ۱۰ شب بود و جلو تلویزیون درحال دیدن فیلم موردعلاقت بودی و محوش شده بودی ساعتای حدود ۱۱:۳۰ فیلمت تموم شد و ظرف کوچیک خالی خوراکیت رو گذاشتی رو میز روبه روت و گوشیت رو برداشتی و بعد لمس کردن دکمه روشن گوشیت بلافاصله با ساعت داخل گوشیت رو به رو شدی
ات: اوم؟؟...۱۱:۳۱؟
چانگبین این شبا گفته بود شاید دیر بیاد و سرش شلوغ باشه پس توهم تعجب خاصی نکردی و وسایلای روی میزو جمع کردی گذاشتی آشپزخونه و رفتی برای خوابت آماده بشی
روی تخت دراز کشیده بودی و داشتی با گوشیت ور میرفتی که کم کم چشمات خسته شد و بعد گذاشتن گوشیت رو میز کوچیک بغل تخت به خواب رفتی.
ساعت ۱۲:۲۸ دقیقه بود که چانگبین از سرکار اومده بود اما یکم با رفتار های میشه گفت نگران کننده...
یکم تحریک شده بود...و البته یکم چیز عادی ایه، بعضی اوقات همچین اتفاقی خب معمولیه و اونم هرموقع براش همچین اتفاقی پیش نیومد محل نمیداد و با خواب رفعش میکرد ولی اینبار واقعا میخواست بعد چند شب سکوت، دوباره این شب پرتنش و بیداری رو با عشقش به صدا دربیاره حدس میزد خواب باشی ولی مطمئن بود که تورو هم میتونه مشتاقه اینکار کنه پس آروم اومد داخل اتاق و دید که خوابی لباس بالا تنش رو تک به تک در آورد و اومد آروم رو تخت کنارت دراز کشید، تو به پهلو خوابیده بودی و پشتت بهش بود اونم از پشت بغلت کرد و شروع کرد به نوازش کردن موهات، این باعث شد از خوابت بیدار شی و میدونستی اومده و میخواستی برگردی سمتش که سریع لبشو گذاشت رو لبت و تو از کارش تعجب کردی ولی بعد چند دقیقه واست عادی شد و چشماتو بستی و اونم دستشو برد سمت زیر لباست و یکم شکم لخت و تختتو لمس کرد و ازت جدا شد فاصله صورتش با صورتت خیلی کم بود، طوری که اگر حرف میزد لباش رو حس میکردی و کاملا نفساش که روی صورتت خالی میشد رو میتونستی احساس کنی....چند دقیقه داشتید به هم زل میزدید منتظر کار بعدیش بودی و میخواستی بگی که چرا لباسشو کامل عوض نکرد تا بیاد بخوابه ولی همون لحظه.....
دستشو از لباست درآورد و برد سمت خصوصی ترین قسمت پایین تنت و این باعث شد متوجه بشی که اوضاع خوب نیست
ات: چانگ....
چانگبین: هیسسسسس......
چانگبین: بیب.....میخوامت.... -صدای کاملا خمار- و میدونی که میخوام همکاری کنی...
- ۱۹۹
- ۲۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط