کنار چشمه ای بودیم در خواب

کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

به شب فانوس بام تار من بود
گل آبی به گندمزار من بود

اگر با دیگران تابیده امروز
همه دانند روزی یار من بود

«فریدون مشیری»
دیدگاه ها (۱)

ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو رادشمن جانی و از جان دوست ...

می‌وزد هرگاه موهایت درون روسریاندکی آهسته‌تر! چون هرچه دارم،...

اهل آه و ناله کردن نیستم،جان من استاینکه هر دم میرسد بر لب ن...

رها باش و با رهایی زندگی کن حتی در میان دوز و کلک ....هر زما...

تو با جامی ربودی ماه از آبچو نوشیدیم از آن جام گواراتو نیلوف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط