با من از پروانه شدن نگو

با من از پروانه شدن نگو
با من که در پیله تنهایی‌ام دلخوش به پایانم
با من که در حوصله‌ هیچ حرفی جا‌ نمی‌شوم وُ...
پر شده‌ام از خالی‌ترین حجم آرزوها

من در رنج ایستاده‌ام به تاراجم
 ایستاده‌ در انزوایی مسکوت
که نقش بسته است  چشمانم را

پایم به رفتن و جانم به ماندن نیست
درد می‌کشم اراده‌ام را در این صبوری
در این وسعت نا‌پایان از تنهایی
آنجا که "بودن" ترجیح ناشکوهیست از درد
و ماندن حماقتیست بر خاکستر سکوت

من خسته از این تاریکی ممتد
بر طیف رنگ‌‌های ماسیده در زندگی‌‌ام
خاکستری ترین‌رنگ خوشبختی را
مدام آرزو می‌کنم.

مرا در این رمق بریدگی
یارای هیچ آغازی نیست
جز تولد یک پایان.
دیدگاه ها (۲)

از این‌که بگویم دوستم داشته باش. که بخواهم احساست را.که بدان...

به خودم برگشتم تا که فهمیدمعشق...در نگاه اول شکل نمی‌گیردعشق...

بعضی وقت‌ها دیر می‌شوددیر می‌رسی..دیر آغوش می‌شوی، نگاهی راو...

ترجیح می‌دادم افسرده باشمیکه گوشه بنشینممحکم بغل بگیرم، تنها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط