با من از پروانه شدن نگو
با من از پروانه شدن نگو
با من که در پیله تنهاییام دلخوش به پایانم
با من که در حوصله هیچ حرفی جا نمیشوم وُ...
پر شدهام از خالیترین حجم آرزوها
من در رنج ایستادهام به تاراجم
ایستاده در انزوایی مسکوت
که نقش بسته است چشمانم را
پایم به رفتن و جانم به ماندن نیست
درد میکشم ارادهام را در این صبوری
در این وسعت ناپایان از تنهایی
آنجا که "بودن" ترجیح ناشکوهیست از درد
و ماندن حماقتیست بر خاکستر سکوت
من خسته از این تاریکی ممتد
بر طیف رنگهای ماسیده در زندگیام
خاکستری ترینرنگ خوشبختی را
مدام آرزو میکنم.
مرا در این رمق بریدگی
یارای هیچ آغازی نیست
جز تولد یک پایان.
با من که در پیله تنهاییام دلخوش به پایانم
با من که در حوصله هیچ حرفی جا نمیشوم وُ...
پر شدهام از خالیترین حجم آرزوها
من در رنج ایستادهام به تاراجم
ایستاده در انزوایی مسکوت
که نقش بسته است چشمانم را
پایم به رفتن و جانم به ماندن نیست
درد میکشم ارادهام را در این صبوری
در این وسعت ناپایان از تنهایی
آنجا که "بودن" ترجیح ناشکوهیست از درد
و ماندن حماقتیست بر خاکستر سکوت
من خسته از این تاریکی ممتد
بر طیف رنگهای ماسیده در زندگیام
خاکستری ترینرنگ خوشبختی را
مدام آرزو میکنم.
مرا در این رمق بریدگی
یارای هیچ آغازی نیست
جز تولد یک پایان.
۹۸.۴k
۰۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.