*تو راه بودن هر دوشون نورا به داخل پارک رفت و سمت تاب حرک
*تو راه بودن هر دوشون نورا به داخل پارک رفت و سمت تاب حرکت کرد کوکی هم نورا رو دید و زیر نظر داشت دید رفت روی تاب نشست رفت سمتش
(نورا ویو)
_داشتم فکر میکردم که حس کردم کسی داره تابم میده برگشتم کوکو رو دیدم موهای مشکی قهوهای لختش رو روی صورتش گذاشته بود و یک عینک زده بود مثل فرشته شده بود
+به به خانم پارک
_سلام
+سلام اینجا چکار میکنی
_برای پیاده روی آمدم
+روی تاب
_نه حوصلم سر رفت خب
+باشه بیا باهم قدم بزنیم
_باشه
+خب خیلی خوب شد دیدمت
_چراا؟
+باید یک سری اطلاعات راجب من بدونی و من هم راجب تو چطوره بریم یک کافه
_باشه بریم
+خب بیا یکم تا میرسیم حرف بزنیم خانوادت کجان؟
_خانوادم داخل کالیفرنیا کارخانه دارن
+کارخانه چی؟
_کارخانه شکلات سازی
+بهبه
_خب خانواده تو چی؟
+من پدرم به مادرم خیانت کرد و مادرم الان داخل نیویورک هست پدرم هم یک زن دیگه داره و داخل کره زندگی میکنه....... خب دیگه به چه رنگی علاقه داری؟
_مشکی و طوسی توچی؟
+منم همین طور خوبه یک چیز مشابه داریم دیگه خونت کجاست؟
_خانه ام..... اینجاست... چرا باید با لینا ازدواج کنی؟
+به این دلیل که خاله ام دلش نمیخواد لینا با دوست پسرش ازدواج کنه در اصل لینا دختر خوبی هست ولی خب اینطوری هست که مجبوره بد رفتار کنه و بهم بگه عشقم چون خاله ناراحت میشه.
_ای کاش تموم شه ولی لینا دوست داره؟
+نه ازم متنفره
_چرا؟
+چون پدرم خاله ام رو خیلی اذیت کرد ولی خاله ام مقاومت میکرد پدرم میخواست اونها برده اش باشن
_خب جلوی اونها چی صدات کنم؟
+کوک یا کوکی
_منو چی صدا میکنی
+نوری
_باشه
(نورا ویو)
_داشتم فکر میکردم که حس کردم کسی داره تابم میده برگشتم کوکو رو دیدم موهای مشکی قهوهای لختش رو روی صورتش گذاشته بود و یک عینک زده بود مثل فرشته شده بود
+به به خانم پارک
_سلام
+سلام اینجا چکار میکنی
_برای پیاده روی آمدم
+روی تاب
_نه حوصلم سر رفت خب
+باشه بیا باهم قدم بزنیم
_باشه
+خب خیلی خوب شد دیدمت
_چراا؟
+باید یک سری اطلاعات راجب من بدونی و من هم راجب تو چطوره بریم یک کافه
_باشه بریم
+خب بیا یکم تا میرسیم حرف بزنیم خانوادت کجان؟
_خانوادم داخل کالیفرنیا کارخانه دارن
+کارخانه چی؟
_کارخانه شکلات سازی
+بهبه
_خب خانواده تو چی؟
+من پدرم به مادرم خیانت کرد و مادرم الان داخل نیویورک هست پدرم هم یک زن دیگه داره و داخل کره زندگی میکنه....... خب دیگه به چه رنگی علاقه داری؟
_مشکی و طوسی توچی؟
+منم همین طور خوبه یک چیز مشابه داریم دیگه خونت کجاست؟
_خانه ام..... اینجاست... چرا باید با لینا ازدواج کنی؟
+به این دلیل که خاله ام دلش نمیخواد لینا با دوست پسرش ازدواج کنه در اصل لینا دختر خوبی هست ولی خب اینطوری هست که مجبوره بد رفتار کنه و بهم بگه عشقم چون خاله ناراحت میشه.
_ای کاش تموم شه ولی لینا دوست داره؟
+نه ازم متنفره
_چرا؟
+چون پدرم خاله ام رو خیلی اذیت کرد ولی خاله ام مقاومت میکرد پدرم میخواست اونها برده اش باشن
_خب جلوی اونها چی صدات کنم؟
+کوک یا کوکی
_منو چی صدا میکنی
+نوری
_باشه
۶.۴k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.