باران که میزند چشم و دل همه میلرزد

باران که میزند چشم و دل همه میلرزد
از پیر و جوان تا عاشق و عاقل
فقط در من همیشه تافته جدا بافته است
که زلزله میشود
از آن چند ریشتری هایی که فقط خرابه به جا میگذارد
و غرق میشوم
در آواری که خودم کردم که
لعنت بر خودم باد
دیدگاه ها (۲)

میبینید ؟حتی این مرغک هم پیدایش نکرد نوبت ماست که در این قفس...

نقاش هادلشان که از آدم ها میگیرد با مداد رنگی به جان کاغذ ها...

دختر که باشی میروی جلوی آینه سراغ لب هایتصورتی پامچالی ، قرم...

پاییز! اگر از من بپرسند، می‌گویم تو امیدوارترینی.در حالی که ...

صحنه,پارت یازدهم

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط