آنقدر کلافه ام... که ساکت ماندم
آنقدر کلافهام... که ساکت ماندم
چون آب، درون برکه راکد ماندم
بیحوصلهتر ز برگ پاییز شدم
در اوج جوانیام، غمانگیز شدم...
پاییز! مرا چه خوب میفهمی تو!
ما را چو دمِ غروب میفهمی تو...
حاشا که جهان، چه حزنانگیز شده
انگار... تمام شهر، پاییز شده...
بیحوصلهام، کلافهام، غمگینم
برگم، که به شاخهی جهان، سنگینم...
چون آب، درون برکه راکد ماندم
بیحوصلهتر ز برگ پاییز شدم
در اوج جوانیام، غمانگیز شدم...
پاییز! مرا چه خوب میفهمی تو!
ما را چو دمِ غروب میفهمی تو...
حاشا که جهان، چه حزنانگیز شده
انگار... تمام شهر، پاییز شده...
بیحوصلهام، کلافهام، غمگینم
برگم، که به شاخهی جهان، سنگینم...
۴.۳k
۰۵ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.