ادامه پارت قبل 🗿
ادامه پارت قبل 🗿
طاها یهو صاف نشست و با عصبانیت زل زد به آیدا و گفت :
طاها- مطمئنی؟!
نگاهی به آیدا انداختم که چشماش رو بسته بود
طاها- میدونم چه بلایی سرش بیارم، خدافظ.
گوشیش رو پرت کرد کنار و با دستای مشت شده رفت بالا سر آیدا و عربده زد :
طاها- به چه حقی اون کار و کردی آشغال؟
هممون با تعجب زل زده بودیم به طاها و آیدا، یعنی چی گفته بودن بهش که انقدر عصبی شده بود؟!
#عشق_پر_دردسر
طاها یهو صاف نشست و با عصبانیت زل زد به آیدا و گفت :
طاها- مطمئنی؟!
نگاهی به آیدا انداختم که چشماش رو بسته بود
طاها- میدونم چه بلایی سرش بیارم، خدافظ.
گوشیش رو پرت کرد کنار و با دستای مشت شده رفت بالا سر آیدا و عربده زد :
طاها- به چه حقی اون کار و کردی آشغال؟
هممون با تعجب زل زده بودیم به طاها و آیدا، یعنی چی گفته بودن بهش که انقدر عصبی شده بود؟!
#عشق_پر_دردسر
۷.۸k
۰۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.