پارت سی و پنج
#پارت_سی_و_پنج
رها: خندیدم که یهو در باز شد و طاها امد تو و گفت دارین میخوابین
انیل: بله
طاها: خب به منم جا بدین بزارین بخوابم دیگه
انیل: نه، نه، نه
طاها: چرا
انیل: چون من میخوام پیش رها بخوابم
طاها: تا امدم حرف بزنم یکی در اتاقو زد
رها: بفرمایید که دیدم وانیاس و خیره داره به من نگاه میکنه
رها: بفرمایید کاری داشتید
انیل: امدم انیل رو ببرم
انیل: من نمیام
وانیا: پاشو ببینم دلت میاد من شب تنها بخوابم
انیل: اره من میخام پیش رها جون بخوابم تازه عمو طاها رو هم با خودت ببر
طاها: وقتی دیدم این شکلی میگه گفتم
طاها: عزیزم تو برو پیش مامانت بخواب صبح دوباره بیا پیش ما
انیل: نه(گریه)
رها: چرا گریه میکنی عزیزم(با گریه ی انیل خاله و پویا امدن منم سریع مانتومو پوشیدم)
انیل: چون تو خوشگلی پیش طاها بخوابی تموم میشی
رها: همه خندیدن که گفتم
رها: خب بزارید پیش من بخوابه
وانیا: اخه سه نفری که رو تخت جا نمیشین
خاله: چرا وانیا جان تخت دو نفرس وانیا هم کوچیکه جا میشن
وانیا: باشه
رها: وقتی همه رفتن رو تخت دراز کشیدم که انیل گفت
انیل: میشه مانتتو در بیاری
رها: نه زشته
انیل: چرا
رها: چون
طاها: رها دربیا راحت باش کاری ندارم
رها: اوکی دراوردم و انیل امد تو بغلم و تا سه شماره خوابش برد و طاها امد و چون انیل وسط تخت نخوابیده بود و کنار تخت بود وقتی طاها امد من وسط تخت بودم و چون طاها جسش بزرگه به من چسبید تا نیفته که با صدای طاها که میگفت... به خودم امدم
لایک ♥کامنت💌فراموش نشه😘😘😘😍😍😍
رها: خندیدم که یهو در باز شد و طاها امد تو و گفت دارین میخوابین
انیل: بله
طاها: خب به منم جا بدین بزارین بخوابم دیگه
انیل: نه، نه، نه
طاها: چرا
انیل: چون من میخوام پیش رها بخوابم
طاها: تا امدم حرف بزنم یکی در اتاقو زد
رها: بفرمایید که دیدم وانیاس و خیره داره به من نگاه میکنه
رها: بفرمایید کاری داشتید
انیل: امدم انیل رو ببرم
انیل: من نمیام
وانیا: پاشو ببینم دلت میاد من شب تنها بخوابم
انیل: اره من میخام پیش رها جون بخوابم تازه عمو طاها رو هم با خودت ببر
طاها: وقتی دیدم این شکلی میگه گفتم
طاها: عزیزم تو برو پیش مامانت بخواب صبح دوباره بیا پیش ما
انیل: نه(گریه)
رها: چرا گریه میکنی عزیزم(با گریه ی انیل خاله و پویا امدن منم سریع مانتومو پوشیدم)
انیل: چون تو خوشگلی پیش طاها بخوابی تموم میشی
رها: همه خندیدن که گفتم
رها: خب بزارید پیش من بخوابه
وانیا: اخه سه نفری که رو تخت جا نمیشین
خاله: چرا وانیا جان تخت دو نفرس وانیا هم کوچیکه جا میشن
وانیا: باشه
رها: وقتی همه رفتن رو تخت دراز کشیدم که انیل گفت
انیل: میشه مانتتو در بیاری
رها: نه زشته
انیل: چرا
رها: چون
طاها: رها دربیا راحت باش کاری ندارم
رها: اوکی دراوردم و انیل امد تو بغلم و تا سه شماره خوابش برد و طاها امد و چون انیل وسط تخت نخوابیده بود و کنار تخت بود وقتی طاها امد من وسط تخت بودم و چون طاها جسش بزرگه به من چسبید تا نیفته که با صدای طاها که میگفت... به خودم امدم
لایک ♥کامنت💌فراموش نشه😘😘😘😍😍😍
۳۹.۵k
۱۸ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.