پارت اخر
پارت اخر
تهیونگ: ا.ت یه چیزی بگو؟
حلقه رو از تو جعبه برداشتم دستم کردم
ا.ت:بهم میاد؟
یه لبخند زد
تهیونگ: دقیقا شدی شبیه خانم کیم
ا.ت:قبول میکنم
محکم بغلم کرد
تهیونگ:عاشقتم
_____________
ویو تهیونگ
کوک:زودباش الان زن داداش عصبانی میشه
تهیونگ: اومدم وایستاد کرواتمو درست کنم
بلاخره روزی رسید که منتظرش بودم
دوست دارم هرچه زود تر ا.تو توی لباس عروس ببینم
با شیشتا ساقدوشام سوار لیموزین شدیمو حرکت کردیم به سمت ارایشگاه ا.ت(ساقدوشاش اعضان)
ویو ا.ت
ا.ت:تهیونگ کجا موند
یئون:به جونگ کوک زنگ زدم الان میرسن
یئون رفت لبه پنجره
یئون:رسیدن رسیدن
با دوتا دستام دامنمو گرفتم رفتم درو باز کردم که با تهیونگ روبه رو شدم
با دسته گل زدم به بازوش
ا.ت:معلوم هست کجایی؟
تهیونگ: ببخشید
دستمو گرفت درو برام باز کرد نشستم همه بودن یئونم اومد نشست راه افتادیم
یئون:خوشتیپ شدی
کوک:توهم از عروش خوشگل تر شدی
صورتمو کردم طرف کوک با دسته گل زدم توسرش
ا.ت: دارم میشنوم
تهیونگ: چیکارشون داری
جین:فکر میکردم اول جونگ کوک ازدواج میکنه ولی تهیونگ ازدواج کرد*خنده
نامجون:ولی من نمیدونستم جونگ کوک به کراشش خیانت کنه چون برای ایو میمرد
کوک:هی حواستون باشه دارین جلویه کی چی میگین
__________________
°:کیم تهیونگ آیا به طراوت بهاران سوگند یاد می کنی تا همواره آنچه بر خود
روا می داری بر همسر خویش روا دار داری و آنچه بر خود نمی پسندی بر او نیز نپسندی؟!
برای او همسری وفادار و برای فرزندانت پدری خردمند و راهگشا باشی؟
تهیونگ: سوگند یاد
می کنم
°: لی ا.ت آیا به سرسبزی و باروری تابستان سوگند یاد می کنی تا با همسر خویش مهربان
و همدل باشی و غرور و احترام او را همواره به جای آوری؟! نیاز او را نیاز خود و در
بی نیازی و بی آزی همسازو همگام وی باشی؟
ا.ت: سوگند یاد می
کنم.
°هم اکنو شمارو زن و شوهر اعلام میکنم
تهیونگ: ا.ت یه چیزی بگو؟
حلقه رو از تو جعبه برداشتم دستم کردم
ا.ت:بهم میاد؟
یه لبخند زد
تهیونگ: دقیقا شدی شبیه خانم کیم
ا.ت:قبول میکنم
محکم بغلم کرد
تهیونگ:عاشقتم
_____________
ویو تهیونگ
کوک:زودباش الان زن داداش عصبانی میشه
تهیونگ: اومدم وایستاد کرواتمو درست کنم
بلاخره روزی رسید که منتظرش بودم
دوست دارم هرچه زود تر ا.تو توی لباس عروس ببینم
با شیشتا ساقدوشام سوار لیموزین شدیمو حرکت کردیم به سمت ارایشگاه ا.ت(ساقدوشاش اعضان)
ویو ا.ت
ا.ت:تهیونگ کجا موند
یئون:به جونگ کوک زنگ زدم الان میرسن
یئون رفت لبه پنجره
یئون:رسیدن رسیدن
با دوتا دستام دامنمو گرفتم رفتم درو باز کردم که با تهیونگ روبه رو شدم
با دسته گل زدم به بازوش
ا.ت:معلوم هست کجایی؟
تهیونگ: ببخشید
دستمو گرفت درو برام باز کرد نشستم همه بودن یئونم اومد نشست راه افتادیم
یئون:خوشتیپ شدی
کوک:توهم از عروش خوشگل تر شدی
صورتمو کردم طرف کوک با دسته گل زدم توسرش
ا.ت: دارم میشنوم
تهیونگ: چیکارشون داری
جین:فکر میکردم اول جونگ کوک ازدواج میکنه ولی تهیونگ ازدواج کرد*خنده
نامجون:ولی من نمیدونستم جونگ کوک به کراشش خیانت کنه چون برای ایو میمرد
کوک:هی حواستون باشه دارین جلویه کی چی میگین
__________________
°:کیم تهیونگ آیا به طراوت بهاران سوگند یاد می کنی تا همواره آنچه بر خود
روا می داری بر همسر خویش روا دار داری و آنچه بر خود نمی پسندی بر او نیز نپسندی؟!
برای او همسری وفادار و برای فرزندانت پدری خردمند و راهگشا باشی؟
تهیونگ: سوگند یاد
می کنم
°: لی ا.ت آیا به سرسبزی و باروری تابستان سوگند یاد می کنی تا با همسر خویش مهربان
و همدل باشی و غرور و احترام او را همواره به جای آوری؟! نیاز او را نیاز خود و در
بی نیازی و بی آزی همسازو همگام وی باشی؟
ا.ت: سوگند یاد می
کنم.
°هم اکنو شمارو زن و شوهر اعلام میکنم
۶.۸k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.