اعتراف نمیخاد من که همش میگم دوست دارم(لبخند)
_اعتراف نمیخاد من که همش میگم دوست دارم(لبخند)
با فیس بی حسی بش گفتم
+اعتراف به قتلت!
رفتم تو خونه پشت سرم راه افتاد
درو باز کردم
+گشنته
_اره میخای برام غذا درست کنی
+نوکر بابات نیستم omol
_(خندید)
+چیمیخوری
_همیشگی
+اوک
_پس یادته?
+ها?
_هیچی(پوزخند)
رفتم2 تا (پیتزا....)سفارش دادم
+میرم لباسامو عوض کنم همینجا بشین
نشست رو مبل رفتم لباس راحتی پوشیدم
_من چی
+تو چی
_لباس راحتی ندارم
+خب?!
_خب?باید چیکار کنم
+چه میدونم امشبو ی جوری سر کن فردا میریم خرید
_ایگووو خیلی گرمه
+اینقد قر قر نکن
زنگ درو زدن رفتم غذارو گرفتم
نشستیم پشت میزشروع کردیم به خوردن
_این مدت..چیکار میکردی
+زندگی میکردم
(توی دلم گفتم البته زندگی داشت منو میکرد)
_پس سخت نگذشته
+ادم مهمی نبودی پس نه!
نگاهی تو چشمام کرد گفت
_تو دروغ گفتن افتضاهی
+....
غذارو خوردیم داشتم میمردم از خستگی
بیرون داشت بارون شدیدی بود
خاستم برم اتاقم بخوابم
که...
لایکککککککککککککک!!!
با فیس بی حسی بش گفتم
+اعتراف به قتلت!
رفتم تو خونه پشت سرم راه افتاد
درو باز کردم
+گشنته
_اره میخای برام غذا درست کنی
+نوکر بابات نیستم omol
_(خندید)
+چیمیخوری
_همیشگی
+اوک
_پس یادته?
+ها?
_هیچی(پوزخند)
رفتم2 تا (پیتزا....)سفارش دادم
+میرم لباسامو عوض کنم همینجا بشین
نشست رو مبل رفتم لباس راحتی پوشیدم
_من چی
+تو چی
_لباس راحتی ندارم
+خب?!
_خب?باید چیکار کنم
+چه میدونم امشبو ی جوری سر کن فردا میریم خرید
_ایگووو خیلی گرمه
+اینقد قر قر نکن
زنگ درو زدن رفتم غذارو گرفتم
نشستیم پشت میزشروع کردیم به خوردن
_این مدت..چیکار میکردی
+زندگی میکردم
(توی دلم گفتم البته زندگی داشت منو میکرد)
_پس سخت نگذشته
+ادم مهمی نبودی پس نه!
نگاهی تو چشمام کرد گفت
_تو دروغ گفتن افتضاهی
+....
غذارو خوردیم داشتم میمردم از خستگی
بیرون داشت بارون شدیدی بود
خاستم برم اتاقم بخوابم
که...
لایکککککککککککککک!!!
۳.۵k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.