پارت

پارت 60
(هلیا)

ساعت 5 شده بود . داشتیم حاضر میشدیم که بریم خونه

آرمان . نفس که از همون اول غر میزد و میگفت : من امشب

معلوم میکنم که این یه خون اشامه

من : حالا گیریم تو دستتو جلوی این زخم هم کردی و خون

هم اومد و چشماش قرمز شد و رو شو کرد اون ور . اگه یهو

وسوسه شد و پرید بهت و خونت رو خورد چی ؟؟

نفس : هیچ غلطی نمیتونه بکنه.

ترنم : حالا شاید یه غلطی کرد .

نفس : فکر کنم شما ها هم اون لحظه اونجا باشید ها .شما ها

باید بیاید نجاتم بدید .

من : نفس از الان بهت بگم من توی اون لحظه قلبم توی

حلقه هیچ بنی بشری رو نمیتونم نجات بدم .

ترنم : منم

نفس : فکر کنما . فکر کنم سه تا مرد هم اونجا هستند

من : دو تا شون که میخوان بیان ما رو آروم کنند . شاید فقط

رادوین کمکت کنه .

نفس : شما ها هر چی میخواید بگید من امشب این کارو

میکنم .

ترنم:ای خدا هر چی میخوایم یه کاری کنیم دوستمون از دست

نره نمیشه . خب روانی به خاطر خودت میگیم

نفس : منننننننننننننننن امشبببببب اینننننننن کارووووووو

مییییی کنمممممممممم

من : به درک اصلا

از بس حرف زدیم صدای مرد ها در اومد که چرا نمیاید .

فورا آماده شدیم . نفس یه مانتو صورتی و شلوار مشکی و

شال صورتی کم رنگ . ترنم هم یه مانتو سفید با شلوار و شال

مشکی و منم یه مانتو سبز و شلوار لی و شال سبز پوشیدم

رفتیم بیرون و هر کسی سوار ماشینش شد .

تا حالا خونه شون نیومده بودم . جای خیلی خیلی بزرگی بود.

واردش هم که شدیم انگار وارد موزه ی خون آشام ها شده

بودیم ار بس چرت و پرت این ور و اون ور بود .
دیدگاه ها (۱)

هر چی رفیق صمیمی تر فحش ها رکیک تر 😅 😅 😅

#مادر

منو 😆 علی و 😊 میلادددددد😄 امشب یهوییییییی

پست جدید ایان سامر هالدررررررررررر😀 😀 😀

خب گایز ببینید برای اینکه مامانم نفهمه ویس نصبیدم شبا نصب می...

فردا یه پست می رمو از نظر فنی دلو جیگر شیوه ای که چین اینترن...

سایه های سبز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط