این روزها دارم با خودم فکر میکنم که 15 سال پیش که نخستین
این روزها دارم با خودم فکر میکنم که 15 سال پیش که نخستین سفرهایم را شورع کردم بدون اینترنت و google maps چه طور می توانستم کارم را راه بیندازم!!؟ شکی نیست که امپراطوری اینترنت، کار جهان را به سادگی کشانده است اما من همیشه این سادگی را دوست ندارم . من google maps را از کار انداخته ام چون دوست ندارم به جای آنکه رو به رو را نگاه کنم چشم بدوزم به صفحه ی نورانی گوشی هوشمند! google maps و دیگر applicationهای سفر، مرا در انزوایی فرو می برند که نمی خواهمش. دوستش ندارم. آنها در یک رابطه ی یک سویه نظر مرا نمی پرسند، نظر خودشان را تحمیل می کنند. من دوست دارم توی خیابانی پرت در برلین جلوی پیرمردی را بگیرم و بپرسم اولین قهوه ی بعد از اتحاد را کجا خورده و آنجا را نشانم بدهد تا بنشینم و قهوه ای بخورم و در تجربه ی تاریخی اش سهیم باشم. من دوست دارم در نایروبی از زنی سیاه پوست نشانی اولین جایی را بپرسم که می توانم یک لیوان آب نیشکر بخورم و برای فهماندن این پرسش به او مثل یک بازیگر زبردست بازی کنم. من دوست دارم از یک پاریسی بپرسم در برگ ریزان پاییز کدام پارک، عشقش برای همیشه او را ترک کرد. این نشانی مرا، هم بی تردید عاشق میکند و هم اندوهگین. من دوست دارم در استانبول از لا به لای پاسخ جوانی که به ترکی راهنمایی ام میکند واژه های سرزمینم را بربایم. من دوست دارم وقتی از کسی نشانی می پرسم توی چشمهایش نگاه کنم و او بگوید دنبال من بیا و برویم با هم تا آستانه ی یک رفاقت. google maps این لذت های بزرگ سفر را از من می گیرد.
google maps سر راست ترین مسیر را نشانم میدهد بی انکه بداند سر راست ترین مسیر همیشه بهترین مسیر نیست...
دلنوشته ی منصور ضابطیان
google maps سر راست ترین مسیر را نشانم میدهد بی انکه بداند سر راست ترین مسیر همیشه بهترین مسیر نیست...
دلنوشته ی منصور ضابطیان
۲.۲k
۱۰ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.