پارت سوم
پارت سوم
دروک وقتی آسیه رو دید زبانش بند آمد اسیه یه لباس قرمز کوتاه پوشید بود و دروک گفت : خیلی خوشگل شدی عزیزم آسیه گفت تو هم بد نشدی دوست پسر عزیزم
بعد هم سوار ماشین شدند
دروک خیلی استرس داشت آسیه ازش پرسید
چیزی شده دروک انگار رنگت پریده
دروک گفت نه بابا چه استرسی فقط هیجان زده ام
هردو خندید
رسیدن کلوپ ، دروک صندلی را برای آسیه عقب کشید بعد هم خودش نشست
بعد از اینکه غذاشون آوردن
دروک تصمیم گرفت که ....
پارت بعدی = لایک ۱۰
کامنت = ۲ تا
دروک وقتی آسیه رو دید زبانش بند آمد اسیه یه لباس قرمز کوتاه پوشید بود و دروک گفت : خیلی خوشگل شدی عزیزم آسیه گفت تو هم بد نشدی دوست پسر عزیزم
بعد هم سوار ماشین شدند
دروک خیلی استرس داشت آسیه ازش پرسید
چیزی شده دروک انگار رنگت پریده
دروک گفت نه بابا چه استرسی فقط هیجان زده ام
هردو خندید
رسیدن کلوپ ، دروک صندلی را برای آسیه عقب کشید بعد هم خودش نشست
بعد از اینکه غذاشون آوردن
دروک تصمیم گرفت که ....
پارت بعدی = لایک ۱۰
کامنت = ۲ تا
۳.۵k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.