پشت خرمن های گندم

پشت خرمن‌ های گندم،

لای بازوهای بید

آفتابِ زرد کم کم رو نهفت

بر سر گیسوی گندم زارها،

بوسه‌ی بدرود تابستان شکفت...


از تو بود،

ای چشمه‌ی جوشان تابستانِ گرم

گر به هر سو خوشه‌ها جوشید و خرمن‌ ها رسید

از تو بود،

از گرمی آغوش تو هر گلی خندید و هر برگی دمید...


این همه شهد و شکر،

از سینه‌ی پر شور توست

در دل ذرات هستی نور توست

مستی ما از طلایی خوشه‌ ی انگور توست،

راستی را

بوسه‌ی تو، بوسه ی بدرود بود...؟

بسته شد آغوش تابستان

خدایا،زود بود....


| فریدون مشیری |
دیدگاه ها (۱۹)

من دلم را که می تپد با توــ گرچه گمراه ــ دوست می‌ دارمبا تو...

چقدر صدای آمدنِ پاییزشبیه صدای قدم های تو بودملتهب، مرموز، د...

تـازه همـین دیـروز بـود بـرایش جشن گرفتیمبـرای لـپ های رنـگ ...

دوسـت روزهای دورم دوسـت روزهای خـوبم ،سـلامامیـدوارم حـالت آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط