استاد کیم

(استاد کیم )
پارت ۲۷

زندگیم هستی که اینقدر دوست دارم نمیتونم اینو بهت بگم چون در برابره پدر اینجوری ازت مواظبت میکنم
دست اش را بوس کرد و بلند شد و بعدش بوسی رو پشیانیه مینو گذاشت و از اتاق خارج شد،
》》》》》》》》》》》》》( صبح )
مینو از اتاق اش بیرون رفت و سمته سالون رفت برایه صبحونه
یون وو : جوجه چه زود بیدار شدی
مینو : به تو چه
یون وو : به من هر چی که تو بدی
مینو : به تو گناه هامو هم نمیدم
یون وو : تو بدی من میخوام
خانم لی : بچه ها ساکت
یون وو مینو : چشم
شروع به خوردن صبحونه کردن پدر مینو نبود و تو اتاق کارش بود
یون وو : بسه دیگه برو مدرسه
مینو : نمیرم ..
یون وو : احمق برو دیگه دیرتر میشه
مینو : بچه به تو چه
مینو از رو صندلی بلند شد و سمته در قدم برداشت یون وو خوشهال شد از اینکه پدرش نیومده مینو میره ناگهان با سیلی که به مینو زد مینو اومد رو زمین مادرش و برادرش ایستاد
آقا لی : تو دختره ه*رزه اون شب خونه خانواده کیم چیکار میکرد
مینو سکوت کرد و هیچی نگفت یونهی زود سمته مینو رفت و نشست
یونهی : داداش ولش کن ترو خدا خواهش میکنم
آقای لی : یونهی برو اون ور تو امروز نمیتونی این دختره رو از دست من ببری
خانم لی سکوت کرد بود
آقای لی سمته مینو رقت و موهایش را گرفت در دست هایش
مینو : اخخخ
آقای لی : بگو ببینم چرا رفته بودی خونه اونا ها بگو ببینم با پسرشون تو ر*ابطه هستی ها
مینو : ب...بخدا کاری نکردم فقد گوشی استاد...... رو اخخ بهش دادم
یون وو : پدر ولش کن این دختره ارزشش رو نداره
یون وو موهای مینو را از دست پدرش بیرون کشید
خانم لی سمته مینو رفت و این بار این بود که سیلی بهش زد و باعث زخمی شدن لب اش شد
مینو :مم... مادر
خانم لی : الکی نبود که اون پسرا اینجوری نگاهت میکردن زود باش بگو باهاش بودی؟
مینو اشک هایش جاری شدن رو صورتش اش با صدا گریون گفت
مینو : مادر میفهمی چیداری میگی
یون وو : مادر ولش من دیگه
یونهی : ترو خدا زن داداش
خانم لی : یون وو اینو ببر تو اتاقش تا چشمم بهش نخوره مگرنه میکشمش
یون وو دست مینو را گرفت و بلند اش کرد از رو زمین
تا میخواست ببرش
آقای لی : صبر کن نباش باید بگه برایه چی رفته بود
سمته مینو رفت و مینو از ترس پشته یون وو قائم شد
آقای لی : بیا و بگو اونحا چیکار داشتی
مینو : گوشی استاد پیشم بود ...
آقای لی با صدا بلند داد زد و گفت
آقا لی : دروغ نگو مگرنه میکشت
یون وو : به سپارش به خودم پدر
مچ دست مینو را گرفت و سمته اتاق مینو رفت وارد اتاق شد و درو بست ..

@Yonjin953
دیدگاه ها (۰)

استاد کیم پارت ۲۸یون وو : چرا لج میکنی مینو که گریه میکرد سک...

(استاد کیم )پارت ۲۶تهیونگ: چرا قهری کردی ها مینو : استاد ......

(استاد کیم )پارت ۲۵مینو : فکردی میترسم از ریاضی تهیونگ : اگه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط