در خیالم با منی اما تو یار دیگری

در خیالم با منی ، اما تو یار دیگری

فصل سرد حال من ، اما بهار دیگری

از وفا دم میزدی ، دیروزهای زندگی

بی نگاهت مانده ام ، اما نگار دیگری

عقده هادرسینه دارم ، باکه گویم درددل

آشنای من تویی و ، غمگسار دیگری

گفته بودی در غروبی تنگ میبینم تو را

وعده کردی با من اما بر قرار دیگری

گریه های هر شبم بالشم را خیس کرد

سیل اشکم سوی تو ، اما تو زار دیگری

من تو راخواهم، تواو را ،اوخدا داند که را

هر یک از ما بیقراریم و دچار دیگری

تا چه خواهد شد سرانجام حدیث عاشقی

گل نشاندیم و پرید و شد ز بهر دیگری

خاص....
دیدگاه ها (۹)

پشت هم شعر نوشتم که بخوانی..خواندی؟بغض کردم که ببینی و بمانی...

دلتــــــــــنگـــــــی هاگاه از جنس اشــکند ....و گاه از جن...

بگو که عاشقم هستی، دلم تکرار میخواهد برای باتو بودنها ، دلم ...

عاشقی جرم قشنگیست گرفتارم کردخواب بودم که شبی عشق تو بیدارم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط