پشت پگاه پنجره محصور خانهای

#پشت پگاه پنجره محصور خانه‌ای
خاتون قصه‌های بلند شبانه‌ای

بی‌آفتاب می‌گذرد روزهای سرد
خالی‌ست از تو کوچه پری‌زاد خانه‌ای

بر شاخه‌ای که سر کشد از لابلای برف
تنهاترین پرنده بی‌آب و دانه‌ای

مغشوش از خیال تو خواب دریچه‌هاست
گنجشک بامداد کدامین کرانه‌ای؟

روئیده بر لبان تو وحشی‌ترین تمشک
از روزگار گمشده در من نشانه‌ای

روح تو آن پرنده که محفوظ مانده است
از دستبرد کودکی من به لانه‌‌ای

آن‌سوی دره‌های سکوت صدای آب
در برفپوش بدبده، تیهو ترانه‌ای

تکرار از تو می‌شود آواز آبی‌ام
بر آبگیر خاطره‌ها سنگدانه‌ای

وقتی ستاره بر سر پل تاب می‌خورد
تشویش ماه در سفر رودخانه‌ای

تصویری سرشک روان منی، اگر
تا ناکجای دربدری‌ها روانه‌ای

از دودمان شعله‌ام اما چه بی تو سرد
در آتشم نشانده هوای زبانه‌ای

هر غنچه‌ای به دیده من زخم تازه‌ای
هر شاخه‌ای به شانه من تازیانه‌ای

ای شعر ای گلوله که در قلب شیونی
این خوشتر از تو بر دل سنگش کمانه‌ای...
#خاص
دیدگاه ها (۵)

#زیبایی توسینی چای را برمی‌گرداندغمگینمبی آن‌که کودکی به دنی...

دلم تنگ است...نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی...پریشان...

#*در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرماصلاً به تو افتاد مسیرم که...

#هنوز گریه بر این جویبار کافی نیستببار، ابر بهاری، ببار، کاف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط